Logo








 

بخش ۱۲ - ترسانیدن شخصی زاهدی را کی کم گری تا کور نشوی

زاهدی را گفت یاری در عمل

کم گری تا چشم را ناید خلل

گفت زاهد از دو بیرون نیست حال

چشم بیند یا نبیند آن جمال

گر ببیند نور حق خود چه غم است

در وصال حق دو دیده چه کم است

ور نخواهد دید حق را گو برو

این چنین چشم شقی گو کور شو

غم مخور از دیده کان عیسی تو راست

چپ مرو تا بخشدت دو چشم راست

عیسی روح تو با تو حاضر است

نصرت از وی خواه کو خوش ناصر است

لیک بیگار تن پر استخوان

بر دل عیسی منه تو هر زمان

همچو آن ابله که اندر داستان

ذکر او کردیم بهر راستان

زندگی تن مجو از عیسی‌ات

کام فرعونی مخواه از موسی‌ات

بر دل خود کم نه اندیشهٔ معاش

عیش کم ناید تو بر درگاه باش

این بدن خرگاه آمد روح را

یا مثال کشتیی مر نوح را

ترک چون باشد بیابد خرگهی

خاصه چون باشد عزیز درگهی