حمایت از گنج‌نما




 

بخش ۱۱۴ - قصهٔ بط بچگان که مرغ خانگی پروردشان

تخم بطی گر چه مرغ خانه‌ات

کرد زیر پر چو دایه تربیت

مادر تو بط آن دریا بده ست

دایه‌ات خاکی بد و خشکی‌پرست

میل دریا که دل تو اندرست

آن طبیعت جانت را از مادرست

میل خشکی مر تو را زین دایه است

دایه را بگذار کو بدرایه است

دایه را بگذار بر خشک و بران

اندر آ در بحر معنی چون بطان

گر تو را مادر بترساند ز آب

تو مترس و سوی دریا ران شتاب

تو بطی بر خشک و بر تر زنده‌ای

نی چو مرغ خانه خانه‌گنده‌ای

تو ز کرمنا بنی آدم شهی

هم به خشکی هم به دریا پا نهی

که حملناهم علی البحر به جان

از حملناهم علی البر پیش ران

مر ملایک را سوی بر راه نیست

جنس حیوان هم ز بحر آگاه نیست

تو به تن حیوان به جانی از ملک

تا روی هم بر زمین هم بر فلک

تا به ظاهر مثلکم باشد بشر

با دل یوحی الیه دیده‌ور

قالب خاکی فتاده بر زمین

روح او گردان بر آن چرخ برین

ما همه مرغابیانیم ای غلام

بحر می‌داند زبان ما تمام

پس سلیمان بحر آمد ما چو طیر

در سلیمان تا ابد داریم سیر

با سلیمان پای در دریا بنه

تا چو داود آب سازد صد زره

آن سلیمان پیش جمله حاضرست

لیک غیرت چشم‌بند و ساحرست

تا ز جهل و خوابناکی و فضول

او به پیش ما و ما از وی ملول

تشنه را درد سر آرد بانگ رعد

چون نداند کو کشاند ابر سعد

چشم او مانده ست در جوی روان

بی‌خبر از ذوق آب آسمان

مرکب همت سوی اسباب راند

از مسبب لاجرم محروم ماند

آنکه بیند او مسبب را عیان

کی نهد دل بر سبب های جهان