Logo








 

بخش ۴۸ - تفسیر و هو معکم

یک سبد پر نان ترا برفرق سر

تو همی خواهی لب نان در به در

در سر خود پیچ هل خیره‌سری

رو در دل زن چرا بر هر دری

تا به زانویی میان آب‌جو

غافل از خود زین و آن تو آب جو

پیش آب و پس هم آب با مدد

چشمها را پیش سد و خلف سد

اسب زیر ران و فارس اسب جو

چیست این گفت اسب لیکن اسب کو

هی نه اسبست این به زیر تو پدید

گفت آری لیک خود اسبی که دید

مست آب و پیش روی اوست آن

اندر آب و بی‌خبر ز آب روان

چون گهر در بحر گوید بحر کو

وآن خیال چون صدف دیوار او

گفتن آن کو حجابش می‌شود

ابر تاب آفتابش می‌شود

بند چشم اوست هم چشم بدش

عین رفع سد او گشته سدش

بند گوش او شده هم هوش او

هوش با حق دار ای مدهوش او