روی بنما به ما مکن مستور
ای به هفت آسمان چو مه مشهور
ما یکی جمع عاشقان ز هوس
آمدیم از سفر ز راهی دور
ای که در عین جان خود داری
صد هزاران بهشت و حور و قصور
سر فروکن ز بام و خوش بنگر
جانب جمع عاشقی رنجور
ساقی صوفیان شرابی ده
کان نه از خم بود نه از انگور
ز آن شرابی که بوی جوشش او
مردگان را برون کشد از گور
< غزل شمارهٔ ۱۱۶۱
غزل شمارهٔ ۱۱۵۹ >