حمایت از گنج نما
کلاسهای آموزش زبان فارسی
اپ اندروید گنج حضور
اپ آیفون گنج حضور
اینستاگرام
تماس با ما
صفحه اصلی
»
لیست شعرا
ابوسعید ابوالخیر
احمد شاملو
اسدی توسی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
بیدل دهلوی
جامی
حافظ
خاقانی
خلیلالله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام
رضیالدین آرتیمانی
رهی معیری
رودکی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی
سهراب سپهری
سیف فرغانی
شاطرعباس صبوحی
شاه نعمتالله ولی
شاهنامه گویا
شهریار
شیخ بهایی
شیخ محمود شبستری
صائب تبریزی
عبدالواسع جبلی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فخرالدین اسعد گرگانی
فرخی سیستانی
فردوسی
فروغ فرخزاد
فروغی بسطامی
فیض کاشانی
قاآنی
محتشم کاشانی
مسعود سعد سلمان
ملا هادی سبزواری
ملکالشعرای بهار
منوچهری
مهستی گنجوی
مولوی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
نیما یوشیج
هاتف اصفهانی
هلالی جغتایی
وحشی
پروین اعتصامی
کسایی
قرآن کریم
جستجو برای :
تمامی شعرا
فقط در آثار حافظ
فقط در آثار خیام
فقط در آثار فردوسی
فقط در آثار مولوی
فقط در آثار نظامی
فقط در آثار سعدی
فقط در آثار پروین اعتصامی
فقط در آثار عطار
فقط در آثار سنایی
فقط در آثار وحشی
فقط در آثار رودکی
فقط در آثار ناصرخسرو
فقط در آثار منوچهری
فقط در آثار فرخی سیستانی
فقط در آثار خاقانی
فقط در آثار مسعود سعد سلمان
فقط در آثار انوری
فقط در آثار اوحدی
فقط در آثار خواجوی کرمانی
فقط در آثار عراقی
فقط در آثار صائب تبریزی
فقط در آثار شیخ محمود شبستری
فقط در آثار جامی
فقط در آثار هاتف اصفهانی
فقط در آثار ابوسعید ابوالخیر
فقط در آثار ملکالشعرای بهار
فقط در آثار باباطاهر
فقط در آثار محتشم کاشانی
فقط در آثار شیخ بهایی
فقط در آثار سیف فرغانی
فقط در آثار فروغی بسطامی
فقط در آثار عبید زاکانی
فقط در آثار امیرخسرو دهلوی
فقط در آثار شهریار
فقط در آثار عبدالواسع جبلی
فقط در آثار فخرالدین اسعد گرگانی
فقط در آثار فیض کاشانی
فقط در آثار سلمان ساوجی
فقط در آثار رهی معیری
فقط در آثار اقبال لاهوری
فقط در آثار بیدل دهلوی
فقط در آثار قاآنی
فقط در آثار کسایی
فقط در آثار عرفی
فقط در آثار رضیالدین آرتیمانی
فقط در آثار نیما یوشیج
فقط در آثار احمد شاملو
فقط در آثار سهراب سپهری
فقط در آثار فروغ فرخزاد
فقط در آثار ملا هادی سبزواری
فقط در آثار نصرالله منشی
فقط در آثار باباافضل کاشانی
فقط در آثار اسدی توسی
فقط در آثار خلیلالله خلیلی
فقط در آثار شاطرعباس صبوحی
فقط در آثار شاه نعمتالله ولی
فقط در آثار مهستی گنجوی
فقط در آثار هلالی جغتایی
فقط در آثار شاهنامه گویا
جستجو در آثار :
جستجوی عبارت
جستجو بر اساس تشبیه کلمات
نوع جستجو :
غزل ۱ : امید عیش کجا و دل خراب کجا
غزل ۲ : کوی عشق است و همه دانه و دام است این جا
غرل ۳ : به دیر آی از حرم صوفی که می برقع گشود این جا
غزل ۴ : به گاه جلوه از آن ماه روی زیبا را
غزل ۵ : می کش و مست عشوه کن، نرگس می پرست را
غزل ۶ : در نو بهار باده ننوشد کسی چرا
غزل ۷ : خیز و به جلوه آب ده، سرو چمن تراز را
غزل ۸ : گرفتم آن که در خواب کردم پاسبانش را
غزل ۹ : منم که یافته ام ذوق صحبت غم را
غزل ۱۰ : در باغ طبیعت بفشردیم قدم را
غزل ۱۱ : التفاتی نیست با امید مطلوب مرا
غزل ۱۲ : عشق کو تا در بیابان جنون آرد مرا
غزل ۱۳ : چرا خجل نکند چشم اشکبار مرا
غزل ۱۴ : به زهر تشنه لبم با شکر چه کار مرا
غزل ۱۵ : هر دم زند هوس به چراغ دگر مرا
غزل ۱۶ : چراغ عشق به گلخن شود دلیل مرا
غزل ۱۷ : شب تا سحر کنم غجز، تا بوسم آستان را
غزل ۱۸ : نی مهر دوست دارم ، نی کین، دشمنان را
غزل ۱۹ : تا به کی معبچه ی می نوش و بیارا ایمان را
غزل ۲۰ : به جز ریش بلا مرهم مباد ریسه ریشان را
غزل ۲۱ : تا تیز کرده ای به سیاست نگاه را
غزل ۲۲ : از تو نوشت و داد دل آرمیده را
غزل ۲۳ : دادم به چشم او دل اندوه پیشه را
غزل ۲۴ : تحفه ی مرهم نگیرد سینه ی افکار ما
غزل ۲۵ : فارغیم ای عاملان حشر ز احسان شما
غزل ۲۶ : صبح گدا و شام ز خورشید روشن است
غزل ۲۷ : ار ناله ی شبانه اثر برده ایم ما
غزل ۲۸ : نوش دارو نشأ ی علت نهد در جان ما
غزل ۲۹ : نداد نور شراری چراغ هستی ما
غزل ۳۰ : گفت و گوی غم یعقوب بود پیشه ی ما
غزل ۳۱ : دلم در کعبه رو کرد و همت جوید از دل ها
غزل ۳۲ : از بس که در معارضه دیدم مثال ها
غزل ۳۳ : صد قول به یک زمزمه طی می کنم امشب
غزل ۳۴ : دل چو به غم شاد زیست، مهر و وفا از او طلب
غزل ۳۵ : صد شکر کز اقبال غم و لشگر آفت
غزل ۳۶ : گشود برقع و توفان حسن عالم سوخت
غزل ۳۷ : صد چشمه ی زهر از لب داغ دل ما ریخت
غزل ۳۸ : نعره زد عشق دین ما بگریخت
غزل ۳۹ : عشق ناوک ریز و یک مویم تهی از یار نیست
۴۰ : غزلی گفته ام آن باعث گفتار کجاست
غزل ۴۱ : مراد و خضر عنان گیر باید از چپ و راست
غزل ۴۲ : صد فوج عشوه از نظر من گذشته است
غزل ۴۳ : صد شکر که بتخانه ی اندیشه خراب است
غزل ۴۴ : امید صلح از آن با شکیب ایوب است
غزل ۴۵ : آنی که پای تا به سرت عجب طاعت است
غزل ۴۶ : بر دل یوسف غمی در کنج زندان بر نخاست
غزل ۴۷ : تاج زر گر بودش فتنه ی از بهر خود است
غزل ۴۸ : لب فروبستن ناصح گرهی بر باد است
غزل ۴۹ : تا کوکبه ی رحمت جاوید بلند است
غزل ۵۰ : ناله ام پرورش آموز نهال اثر است
غزل ۵۱ : هرگز مگو که کعبه ز بتخانه خوشتر است
غزل ۵۲ : دورم از کوی تو، جا در زیر خاکم بهتر است
غزل ۵۳ : بیدادگری روی تو اندازه ی راز است
غزل ۵۴ : از آن ز شربت صلحم هوای پرهیز است
غزل ۵۵ : جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است
غزل ۵۶ : عهد حسنش روزگار دستبرد آتش است
غزل ۵۷ : تا روی دل فروز تو بستان آتش است
غزل ۵۸ : هر گاه که از مهر به کین میل تو بیش است
غزل ۵۹ : شب عشاق ز روز دگران در پیش است
غزل ۶۰ : برو مسیح که فکر فراغ من غلط است
غزل ۶۱ : می مغانه که از درد شور و شر صاف است
غزل ۶۲ : گر نوش وفا قحط شود، نیش کفاف است
غزل ۶۳ : آتشین لاله ی دل صد ورق است
غزل ۶۴ : دو عالم سوختن نیرنگ عشق است
غزل ۶۵ : خاموشی من قفل نهان خانه ی عشق است
غزل ۶۶ : منزل گه دل ها همه کاشانه ی عشق است
غزل ۶۷ : مرا که شیشه ی دل در زیارت سنگ است
غزل ۶۸ : هزار حسن عبادت نه زشتی عمل است
غزل ۶۹ : تا خط به گرد آن لب شیرین شمایل است
غزل ۷۰ : دریا فراخ و کشتی ما بی معلم است
غزل ۷۱ : هر خنده دریچه ی گشاینده ی غم است
غزل ۷۲ : گر تکبه گاه گلخن و گر مسند جم است
غزل ۷۳ : گرد محنت به طوف منزل ماست
غزل ۷۴ : ما را به طرب موعظت و پند حرام است
غزل ۷۵ : ما تشنه لب و چشمه ی حیوان نفس ماست
غزل ۷۶ : باز آتش غم دست در آغوش رخس ماست
غزل ۷۷ : زخم از دهان تیغ ربودن نزاع ماست
غزل ۷۸ : کوی عشق است این که در هر گام صد عاقل گم است
غزل ۷۹ : نوشیم شربتی که شکرها درو گم است
غزل ۸۰ : رسید مژده ای و قاصد مقیم خرگه ماست
غزل ۸۱ : پیر کعنان چمنی گوشه ی بیت الحزن است
غزل ۸۲ : کسی که بر اثر مدعای خویشتن است
غزل ۸۳ : از بس که جور کرد به دل غم که آشناست
غزل ۸۴ : از نور یار چون نفسم خانه روشن است
غزل ۸۵ : نگفتن و نشنودن زبان و گوش من است
غزل ۸۶ : منم که طاعت بت لازم سرشت من است
غزل ۸۷ : گو ز من دل جمع دار آن کس که با من دشمن است
غزل ۸۸ : درد نایافت ز بی دردی اقبال من است
غزل ۸۹ : ممنون ترکتازی گردون دل من است
غزل ۹۰ : مگر زمانه اسیر کمند آه من است
غزل ۹۱ : اندوه هجر پیشه و شادی من است
غزل ۹۲ : من بلبل آن گل که گلابش همه خون است
غزل ۹۳ : تنها نه دلم باده ی نابش همه خون است
غزل ۹۴ : خوناب آتشین ز سر من گذشته است
غزل ۹۵ : وه که از دوختن، این چاک گریبان رفته است
غزل ۹۶ : دلم به قبله ی اسلام مایل افتاده است
غزل ۹۷ : کسی که دیده به حسن تو آشنا کرده است
غزل ۹۸ : خوش می تپم به خون دل و به تیرم چنین زده است
غزل ۹۹ : هم صومعه را فیض به دستور نمانده است
غزل ۱۰۰ : از تو کس زمزمه ی مهر و وفا نشنیده است
غزل ۱۰۱ : تا چشم عشوه ساز تو مهمان فتنه است
غزل ۱۰۲ : مدار صحبت ما بر حدیث زیر لبی است
غزل ۱۰۳ : غمگساری در لباس دشمنی محبوبی است
غزل ۱۰۴ : حیرت ملازم گل رخساره ی کسی است
غزل ۱۰۵ : از شوق که این ناله گرانمایه متاعی است
غزل ۱۰۶ : زبان ز نکته فرو ماند و راز من باقی است
غزل ۱۰۷ : دل به صد ره می رود اما مراد دل یکی است
غزل ۱۰۸ : نشاء مخموری ام با مستی مجنون یکی است
غزل ۱۰۹ : یک شمه ز اصلاح می ناب گفتنی است
غزل ۱۱۰ : مرو به بادیه گردی که زرق و شیدایی است
غزل ۱۱۱ : ای دل پیاله گیر که وقت صبوح تست
غزل ۱۱۲ : سنبلی کو لاله را در بر کشد گیسوی تست
غزل ۱۱۳ : عشق کو تا نو کنم با درد پیمانی درست
غزل ۱۱۴ : لطف گهر عتاب بشکست
غزل ۱۱۵ : وای که مستانه یار، جعد پرشان شکست
غزل ۱۱۶ : بر میان فتنه شوخی طرف دامانی شکست
غزل ۱۱۷ : مست و بد خوببم و هم صحبت جانانه ی مست
غزل ۱۱۸ : ماهم نه نهالی است که خورشید بر اوست
غزل ۱۱۹ : گلزار حسن تازه ز روی چو ماه اوست
غزل ۱۲۰ : بخت جم و کاووس، عنانش به کف توست
غزل ۱۲۱ : جز در پناه وصل و دل استوار دوست
غزل ۱۲۲ : گر شوم صد سال محروم از نگاه روی دوست
غزل ۱۲۳ : با مهر و با محبت و با آرزوی دوست
غزل ۱۲۴ : هوش اگر ناخن زند بر دل شراب ناب هست
غزل ۱۲۵ : رو چه می خواهی دلا، ناز استغناست، هست
غزل ۱۲۶ : در محبت درد اگر پیچد دوا بسیار هست
غزل ۱۲۷ : گر نخل وفا بر ندهد چشم تری هست
غزل ۱۲۸ : مژدگانی که جنون را به سرم کاری هست
غزل ۱۲۹ : من نگویم که درین شهر ستمکاری هست
غزل ۱۳۰ : خبری خواهم از آن کوی که اعزازی هست
غزل ۱۳۱ : مست آمدم به معرکه، آیین کار جیست
غزل ۱۳۲ : ای دل حدیث صبر شنیدن ز بهر چیست
غزل ۱۳۳ : گر می نخورده ای ز منت انفعال چیست
غزل ۱۳۴ : بیدلی کو از او پرسم دل آواره چیست
غزل ۱۳۵ : ای پندگو دلم مخراش این فسانه چیست
غزل ۱۳۶ : زخم کاویدن بر او الماس بستن کار کیست
غزل ۱۳۷ : صومعه دیدم به جز مشتی بروت باد نیست
غزل ۱۳۸ : یک سخن نیست که خاموشی از آن بهتر نیست
غزل ۱۳۹ : حسنت نیازمند تماشای ناز نیست
غزل ۱۴۰ : آن فتنه ای که مرا از تو التماس نیست
غزل ۱۴۱ : اصلاح پریشانی ام اندازه ی کس نیست
غزل ۱۴۲ : آن شیوه که غارت گر صد قافله جان نیست
غزل ۱۴۳ : دلم به زخم توان داد، بی تپیدن نیست
غزل ۱۴۴ : شکستن دل ما کار زور بازو نیست
غزل ۱۴۵ : هیچ گه ناله ی من گوش زد آن مه نیست
غزل ۱۴۶ : به دل ز رفتن جانم چه عیش هاست، که نیست
غزل ۱۴۷ : ترک جان در ره آن سرو روان این همه نیست
غزل ۱۴۸ : منم که از غم محرومیم جدایی نیست
غزل ۱۴۹ : گر به دیرم طلبد مغبچه ی حور سرشت
غزل ۱۵۰ : دوش بختم دامنی در چنگ داشت
غزل ۱۵۱ : کوی عشق است این که مرغ سدره، این جا، پر گذاشت
غزل ۱۵۲ : گذشت و بر من عاجز ببین چه حال گذشت
غزل ۱۵۳ : موج زن در دل خیال آن لب میگون گذشت
غزل ۱۵۴ : دوش دل ناگشنه سیر از وصل او بیهوش گشت
غزل ۱۵۵ : نازنده جهان از تو به آلایش آفت
غزل ۱۵۶ : گر دل عنان فرصت از آغاز می گرفت
غزل ۱۵۷ : شبم به خفتن و روزم به ژاژ خایی رفت
۱۵۸ : ای دل طمع مدار که بی غم گذارمت
غزل ۱۵۹ : گلچین عشق شو به خرد واگذار بحث
غزل ۱۶۰ : منصور و ان الحق ردن و دار و دگر هیچ
غزل ۱۶۱ : نزدیک لب رسانده شکستیم جام صلح
غزل ۱۶۲ : چنان غم تو به آزار جان ما گستاخ
غزل ۱۶۳ : در ازل رفتم به سیر کعبه و یاری نبود
غزل ۱۶۴ : عشق اگر مرد است، مرد او تاب دیدار آورد
غزل ۱۶۵ : ذوق در خاک تپیدن اگر از دل برود
غزل ۱۶۶ : خوش آن محفل که از می گر سرایم رو بسوزاند
غزل ۱۶۷ : نرنجم گر به بالینم مسیحا دیر می آید
غزل ۱۶۸ : بندهٔ دل شوم که او، خون فراغ می خورد
غزل ۱۶۹ : حرم پویان دری را می پرستند
غزل ۱۷۰ : چون عشق بت ز کعبه به دیرم حواله کرد
غزل ۱۷۱ : مرا دردی است که از داروی راحت بیش می گردد
غزل ۱۷۲ : خم بجوش آمد، بگو چون توبه اکنون بشکند
غزل ۱۷۳ : درد کیشان همه ناموس کش کیش همند
غزل ۱۷۴ : نخورم زخم در آن کوچه که مرهم باشد
غزل ۱۷۵ : تشنه ام رطل گران خواهم گزید
غزل ۱۷۶ : هجران شب تار ما ندارد
غزل ۱۷۷ : کو فنا تا زخم ها شمشیر بر مرهم نهند
غزل ۱۷۸ : در چمن حوروشان انجمنی ساخته اند
غزل ۱۷۹ : دل ما را به فسون جادوی بابل نبرد
غزل ۱۸۰ : ما کسی را نشناسیم که غم نشناسد
غزل ۱۸۱ : مجنون تو هر دم روش تازه نسازد
غزل ۱۸۲ : دلبران نی دل به ناز و عشق غافل می برند
غزل ۱۸۳ : گر دَرِ عشق زنی تاب ملامت باید
غزل ۱۸۴ : عصمت از لعل لبت گرد هوس می گردد
غزل ۱۸۵ : اگر چه راه به عیب تو کس عیان نبرد
غزل ۱۸۶ : تا بوی نعیم ستم از خوان تو یابند
غزل ۱۸۷ : این صفا حسن و محبت ز هم اندوخته اند
غزل ۱۸۸ : فتادگان سر خود را به خاک پا بخشند
غزل ۱۸۹ : عزت گیتی اگر صحبت یوسف باشد
غزل ۱۹۰ : خوبان که به هم گرمی بازار فروشند
غزل ۱۹۱ : دلی چو مشعل حسن تو فرد می خیزد
غزل ۱۹۲ : هنوز خسته دلم راه عدم می زد
غزل ۱۹۳ : سراپای وجودم در محبت ، حال دل دارد
غرل ۱۹۴ : گر باد شوم بر تو وزیدن نگذارند
غزل ۱۹۵ : آه ازین دل کز گریبان غمی سر بر نزد
غزل ۱۹۶ : گره در کام دل از بخت زبون نگشاید
غزل ۱۹۷ : آن دل که به هجر تو ز آرام برآید
غزل ۱۹۸ : چند بی بهره شود دیدهٔ گریانی؛ چند؟
غزل ۱۹۹ : ز بوی باده دلم آب و رنگ می گیرد
غزل ۲۰۰ : تا کی از لب-گهرِ آن مست تکلم ریزد
غزل ۲۰۱ : آن مست ناز کز نگهش می فرو چکد
غزل ۲۰۲ : دل خستگان که بستهٔ تدبیر می شوند
غزل ۲۰۳ : دگر خلوت به عشرت خانهٔ خمّار می باید
غزل ۲۰۴ : اهل معنی سر به صحرای درونم داده اند
غزل ۲۰۵ : چه فتنه در دل آن عشوه ساز می گذرد؟
غزل ۲۰۶ : کسی که رو به حریم رضا نمی آرد
غزل ۲۰۷ : ز بهر داغ که مستان علاج می طلبند
غزل ۲۰۸ : تا بود سراسیمه دلم در به دری بود
غزل ۲۰۹ : تا به کی عمر به افسوس و جهالت برود
۲۱۰ : فغان کز سینه دائم آه بی تاثیر می زاید
غزل ۲۱۱ : چه مهربان به سفر شد، چه تند قهر آمد
غزل ۲۱۲ : مستان عشق خانه در آتش گرفته اند
غزل ۲۱۳ : تا قدم بر اثر نام و نشان خواهد بود
غزل ۲۱۴ : کسی که دل به وفای تو عشوه کیش نهاد
غزل ۲۱۵ : زندانی شوق تو به گلزار نگنجد
غزل ۲۱۶ : کجاست فتنه که آن شوخ را سوار کند
غزل ۲۱۷ : آنان که غمت مایهٔ افسانه نسازند
غزل ۲۱۸ : هر چند دست و پا زدم آشفته تر شدم
غزل ۲۱۹ : صد غم دمی بزاید، کانرا سبب نباشد
غزل ۲۲۰ : خضر اگر بر لب کس منت آبی دارد
عزل ۲۲۱ : هر زمان در فتنه خوش نامهربانی می شود
غزل۲۲۲ : عاقلان آدابت آموزند و رسوایت کنند
غزل ۲۲۳ : طریق دلبری تو مگر پری داند
غزل ۲۲۴ : هر که را نشأ غیرت به سلامت باید
غزل ۲۲۵ : خرد دارالشفای جهل، محنت خانه می سازد
غزل ۲۲۶ : حدیث عشق جان فرسا بگویید
غزل ۲۲۷ : در محبت لب خشک و دل تر می خندد
غزل ۲۲۸ : اهل وفا که آتش ما تیز می کنند
غزل ۲۲۹ : که دست در خُمِ مِی زد، که خون ما جوشید
غزل ۲۳۰ : مدعی باز ملولست و بلایی دارد
غزل ۲۳۱ : کرشمه دست در آغوش نوشخند تو باد
غزل ۲۳۲ : دوش در دیر مغان بودیم و کس با ما نبود
غزل ۲۳۳ : روی گرمی کو که داغم باز بوی خون دهد
غزل ۲۳۴ : عرض کردیم به زاهد که ریا نفروشد
غزل ۲۳۵ : دارم ز زخم غمزهٔ او لذتی که بود
غزل ۲۳۶ : با محبت گهر عجز و نیاز افشاند
غزل ۲۳۷ : برهمن کی ره اسلام از بیم و ستم گیرد
غزل ۲۳۸ : گر دل اهل حقیقت در راز افشاند
غزل ۲۳۹ : آن چنان زآتش بیداد مرا می سوزد
غزل ۲۴۰ : آنم که تلخی ام ز غم افزون نوشته اند
غزل ۲۴۱ : چون سنگ وفا به دست گیرد
غزل ۲۴۲ : آن را که مراد حال باشد
غزل ۲۴۳ : نگرفتم از تو جامی، سرم این خمار دارد
غزل ۲۴۴ : از دیده ام کدام نفس خون نمی رود
غزل ۲۴۵ : مرا چو شب هجر اضطراب بگدازد
غزل ۲۴۶ : هر چه بگزیدم از آن کیش برهمن به بود
غزل ۲۴۷ : هم نوای بلبل و هم صوت زاغم می گزد
غزل ۲۴۸ : مقیم کعبه که عیب شرابخانه کند
غزل ۲۴۹ : نسیم صبح چو برگ سمن فروریزد
غزل ۲۵۰ : آن کو چو من از عشق پریشان ننشیند
غزل ۲۵۱ : کسی می طربم در ایاغ می ریزد
غزل ۲۵۲ : ز روی آتش سوزان اگر خاشاک می روید
غزل ۲۵۳ : غم تو نیست، به عیش جهان که پردازد
غزل ۲۵۴ : دم مردن ز شوق آن که یار دلنواز آید
غزل ۲۵۵ : گر به خواب اجلم دیدهٔ جان گرم نشد
غزل ۲۵۶ : نغمهٔ کز ره تاثیر به شیون نکشد
غزل ۲۵۷ : جان ز شوق لبت شکر خاید
غزل ۲۵۸ : کو شورشی که صحبت شادی به هم خورد
غزل ۲۵۹ : به یادم هرگز آن نخل قد موزون نمی آید
غزل ۲۶۰ : هر که حرصش گام زد، کامش روا هرگز نشد
غزل ۲۶۱ : ز شهر دل به گوشم هر نفس فریاد می آید
غزل ۲۶۲ : مرا ز غمکدهٔ سینه داغ می روید
غزل ۲۶۳ : جماعتی که به ناموس ونام می گفتند
غزل ۲۶۴ : کسی کو در تب عشق تو نبض خویشتن گیرد
غزل ۲۶۵ : اهل معنی دوش بر دوش عقولم دیده اند
غزل ۲۶۶ : اهل همت لب از دعا بستند
غزل ۲۶۷ : ز ننگ عافیت بازم دل شرمنده می سوزد
غزل ۲۶۸ : چه پرسی ام که به جانت هوای ما چه کند
غزل ۲۶۹ : زاهد بتکدهٔ عشق هراسان نرود
غزل ۲۷۰ : کاش آن کسان که منعم از آن تند خو کنند
غزل ۲۷۱ : دل خانه در این عالم ویرانه نگیرد
غزل ۲۷۲ : هر کس که در بهار به صحرا برون رود
غزل ۲۷۳ : خوبان شهر بین که در این مسکن من اند
غزل ۲۷۴ : گر خدا یار دلنواز نداد
غزل ۲۷۵ : خوش آن که حیرتم از جلوهٔ جمال تو باشد
غزل ۲۷۶ : ز چشمم آب حسرت می تراود
غزل ۲۷۷ : بیا که در چمن انتظار آب نماند
غزل ۲۷۸ : دلم در عاشقی با زخم زهر آلود می گردد
غزل ۲۷۹ : هر جا که هست او غمزه زن، آن غمزه آیین می برد
غزل ۲۸۰ : تشته لب رفتم به جنت ، چشمهٔ کوثر نبود
غزل ۲۸۱ : بنازم شیشهٔ می را ، که خوش مستانه می گرید
غزل ۲۸۲ : به لحد چگونه زین غم، دلم آرمیده باشد
غزل ۲۸۳ : عشق کو کز دل و دین نام و نشان گم باشد
عزل ۲۸۴ : ز صوت بلبل اندر بوستان فرزانه می گرید
غزل ۲۸۵ : فلک سای و غم صهبا،کسی هشیار کی ماند
غزل ۲۸۶ : گفتگو عین صداع است ، ار چه سر گوشی بود
غزل ۲۸۷ : بیار باده که جانم دمی ز ناله بر آید
عزل ۲۸۸ : کسی به دور محبت خمار خم نکشد
غزل ۲۸۹ : بهشت خاص شما زاهدان، نماز کنید
غزل ۲۹۰ : به رغم توبهٔ من چون لبت پیاله بنوشد
غزل ۲۹۱ : دلم ز گوشهٔ گلخن به طوف باغ آمد
عزل ۲۹۲ : مگر لب تو قرین شراب می گردد
عزل ۲۹۳ : برهمن کیشم، که صدقم طعنه بر اصحاب زد
غزل ۲۹۴ : از پی صید دگر، تا بجهاندی سمند
غزل ۲۹۵ : دوش از پیش نظر، چون غمش از دل برود
غزل ۲۹۶ : گر محبت حمله بر ناموس کفار آورد
غزل ۲۹۷ : دوش دل آرایش بزمش تمنا کرده بود
غزل ۲۹۸ : ای گریه ریزشی، که بلا کم نمی شود
غزل ۲۹۹ : کدام لحظه دلم گرد غم نمی گردد
غزل ۳۰۰ : دودی ز دل برآمد و خون جوش می زند
غزل ۳۰۱ : بسی در کوفتم تا یک خبر از می فروش آمد
غزل ۳۰۲ : دل مراد به گرد حصول می گردد
غزل ۳۰۳ : دل بشد فرزانه و عقل از فسون دلگیر شد
غزل ۳۰۴ : اگر ز کاوش مژگان او دلم خون شد
غزل ۳۰۵ : ترسم از اهل ورع، شوق شرابم بکشند
غزل ۳۰۶ : باز شاهین امیدم اوج پروازی کند
غزل ۳۰۷ : چو مرغ سدره که در آشیان بیاساید
غزل ۳۰۸ : آواره دلی کو روش خیر نداند
غزل ۳۰۹ : به حکم عشق چو بر اهل صدق ره گیرند
عزل ۳۱۰ : عیدی چنین، که زاهد، اندوه دین ندارد
غزل ۳۱۱ : آنجا که بخت بد به تقاضا غلو کند
غزل ۳۱۲ : آن طره چون علم به سر دوش می زند
غزل ۳۱۳ : در ره سودای او، فرزانه در خون می رود
غزل ۳۱۴ : به جهان چه کار سازم، که به ساختن نیرزد
غزل ۳۱۵ : کسی کز فقر جوید کام، درویش کی ماند
غزل ۳۱۶ : لب حرف شفا گفت، دلِ سوخته تب کرد
غزل ۳۱۷ : مست عشق تو که میدان طلب از شیر شود
غزل ۳۱۸ : غم چو شبخون می زند، هان دوستان لشگر کنید
غزل ۳۱۹ : دگر دلم ز می تازه مست می گردد
غزل ۳۲۰ : یاران به روز حادثه برق جهان شوند
غزل ۳۲۱ : هرکس به روز نیک مرا غمگسار شد
غزل ۳۲۲ : کو عشق کاز شمایل عقلم جنون چکد
غزل ۳۲۳ : به داغ کفر و دین در کوچه و بازار می باید
غزل ۳۲۴ : ز فتنه ای دل و جانم به ناله بر دستند
غزل ۳۲۵ : کسی میوهٔ غم ز باغم نَخُورد
غزل ۳۲۶ : کنون که دیده خریدیم، باغ ها گم شد
غزل ۳۲۷ : تا چند به زنجیر خرد بند توان بود
غزل ۳۲۸ : چون با من در سخن آن لعل آتشناک خواهد شد
غزل ۳۲۹ : در ملک عشق هر که شهیدش نمی کنند
غزل ۳۳۰ : به جان خسته ندانیم که آن بلا چه کند
غزل ۳۳۱ : دوش کز عشق تو، دل عیب سلامت می کرد
غزل ۳۳۲ : به باغ عشق تذرو طرب حزین میرد
غزل ۳۳۳ : چنانکه در چمن روضه خس نمی گنجد
غزل ۳۳۴ : گر نیم قطره ز دهان سبو چکد
غزل ۳۳۵ : سرم ز وصل نهانی بلند خواهد شد
غزل ۳۳۶ : از مرگ من آن عشوه نما را که خبر کرد
غزل ۳۳۷ : گَرَم دعای مَلَک خاک رهگذر باشد
غزل ۳۳۸ : بگو که نغمه سرایان عشق خاموشند
غزل ۳۳۹ : به کیش اهل وفا مدعا نمی گنجد
غزل ۳۴۰ : حیف است که دستی به نمکدان تو یابند
غزل ۳۴۱ : بیا ای بخت سرگردان نشینید
غزل ۳۴۲ : ز کوی عشق مَلَک دل شکسته می آید
غزل ۳۴۳ : گشود زلف معنبر شمال، تا چه کند
غزل ۳۴۴ : هر جا که مست و غمزه زن، آن عشوه آئین می رود
غزل ۳۴۵ : بازم به طوف کعبه احرام تازه شد
غزل ۳۴۶ : گشتم اندر دل خوبان، همه خوبان خودند
غزل ۳۴۷ : خوشا کسی دم آب بی شراب نخورد
غزل ۳۴۸ : کسی به دیدهٔ ناموس خار می آید
غزل ۳۴۹ : شبی که در قدم وصل یار می گذرد
غزل ۳۵۰ : عاشقان گر به دل از دوست غباری دارند
غزل ۳۵۱ : آن کس که مرا با دل غمناک بر آورد
غزل ۳۵۲ : هوشم به نگاهی برد، جانانه چنین باید
غزل ۳۵۳ : کی دلم شاد از می ناب و نوای نی شود
غزل ۳۵۴ : دلی کز حسن آن گل، در نظر گلزارها دارد
غزل ۳۵۵ : جان به یاد لبت، شکر خاید
غزل ۳۵۶ : کسی که از اِلم عشق بی دماغ شود
غزل ۳۵۷ : چه گرمی است که در سر شراب می سوزد
غزل ۳۵۸ : معلوم کز ترشح اشکی چه کم شود
غزل ۳۵۹ : آن که در راه طلب ماند و پایی نکشد
غزل ۳۶۰ : وعظ من گرد فشانندهٔ عصیان نشود
غزل ۳۶۱ : آنان که وصف تو تقریر می کنند
غزل ۳۶۲ : بیا که نغمه گشایان نفس به نی بستند