حمایت از گنج نما
کلاسهای آموزش زبان فارسی
اپ اندروید گنج حضور
اپ آیفون گنج حضور
اینستاگرام
تماس با ما
صفحه اصلی
»
لیست شعرا
ابوسعید ابوالخیر
احمد شاملو
اسدی توسی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
بیدل دهلوی
جامی
حافظ
خاقانی
خلیلالله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام
رضیالدین آرتیمانی
رهی معیری
رودکی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی
سهراب سپهری
سیف فرغانی
شاطرعباس صبوحی
شاه نعمتالله ولی
شاهنامه گویا
شهریار
شیخ بهایی
شیخ محمود شبستری
صائب تبریزی
عبدالواسع جبلی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فخرالدین اسعد گرگانی
فرخی سیستانی
فردوسی
فروغ فرخزاد
فروغی بسطامی
فیض کاشانی
قاآنی
محتشم کاشانی
مسعود سعد سلمان
ملا هادی سبزواری
ملکالشعرای بهار
منوچهری
مهستی گنجوی
مولوی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
نیما یوشیج
هاتف اصفهانی
هلالی جغتایی
وحشی
پروین اعتصامی
کسایی
قرآن کریم
جستجو برای :
تمامی شعرا
فقط در آثار حافظ
فقط در آثار خیام
فقط در آثار فردوسی
فقط در آثار مولوی
فقط در آثار نظامی
فقط در آثار سعدی
فقط در آثار پروین اعتصامی
فقط در آثار عطار
فقط در آثار سنایی
فقط در آثار وحشی
فقط در آثار رودکی
فقط در آثار ناصرخسرو
فقط در آثار منوچهری
فقط در آثار فرخی سیستانی
فقط در آثار خاقانی
فقط در آثار مسعود سعد سلمان
فقط در آثار انوری
فقط در آثار اوحدی
فقط در آثار خواجوی کرمانی
فقط در آثار عراقی
فقط در آثار صائب تبریزی
فقط در آثار شیخ محمود شبستری
فقط در آثار جامی
فقط در آثار هاتف اصفهانی
فقط در آثار ابوسعید ابوالخیر
فقط در آثار ملکالشعرای بهار
فقط در آثار باباطاهر
فقط در آثار محتشم کاشانی
فقط در آثار شیخ بهایی
فقط در آثار سیف فرغانی
فقط در آثار فروغی بسطامی
فقط در آثار عبید زاکانی
فقط در آثار امیرخسرو دهلوی
فقط در آثار شهریار
فقط در آثار عبدالواسع جبلی
فقط در آثار فخرالدین اسعد گرگانی
فقط در آثار فیض کاشانی
فقط در آثار سلمان ساوجی
فقط در آثار رهی معیری
فقط در آثار اقبال لاهوری
فقط در آثار بیدل دهلوی
فقط در آثار قاآنی
فقط در آثار کسایی
فقط در آثار عرفی
فقط در آثار رضیالدین آرتیمانی
فقط در آثار نیما یوشیج
فقط در آثار احمد شاملو
فقط در آثار سهراب سپهری
فقط در آثار فروغ فرخزاد
فقط در آثار ملا هادی سبزواری
فقط در آثار نصرالله منشی
فقط در آثار باباافضل کاشانی
فقط در آثار اسدی توسی
فقط در آثار خلیلالله خلیلی
فقط در آثار شاطرعباس صبوحی
فقط در آثار شاه نعمتالله ولی
فقط در آثار مهستی گنجوی
فقط در آثار هلالی جغتایی
فقط در آثار شاهنامه گویا
جستجو در آثار :
جستجوی عبارت
جستجو بر اساس تشبیه کلمات
نوع جستجو :
غزل شمارهٔ ۱ : هر چه گفتم عیان شود به خدا
غزل شمارهٔ ۲ : نعمت الله است دائم با خدا
غزل شمارهٔ ۳ : عارفی کو بُود ز آل عبا
غزل شمارهٔ ۴ : ما به عین تو دیده ایم تو را
غزل شمارهٔ ۵ : رند مستی جو دمی با او برآ
غزل شمارهٔ ۶ : ذوق اگر داری در این دریا درآ
غزل شمارهٔ ۷ : ظهور سلطنت عشق او است در دو سرا
غزل شمارهٔ ۸ : خار بی کنگر چه کار آید مرا
غزل شمارهٔ ۹ : از ازل تا ابد خواند مرا
غزل شمارهٔ ۱۰ : گر بیازارد مرا موری ، نیازارم و را
غزل شمارهٔ ۱۱ : هر شب چون ماه میبینیم ما
غزل شمارهٔ ۱۲ : مجلس خاص او است حضرت ما
غزل شمارهٔ ۱۳ : این حضور عاشقان است الصلا
غزل شمارهٔ ۱۴ : دل ما گشته است دلبر ما
غزل شمارهٔ ۱۵ : عالمی غرقند در سیلاب ما
غزل شمارهٔ ۱۶ : صد دوا بادا فدای درد بی درمان ما
غزل شمارهٔ ۱۷ : رفت آن جانان ما از دست ما
غزل شمارهٔ ۱۸ : چشم ما شد به نور او بینا
غزل شمارهٔ ۱۹ : فقر ما خوشتر ز ملک پادشا
غزل شمارهٔ ۲۰ : قدمی نه در آ در این دریا
غزل شمارهٔ ۲۱ : موج و دریا آب بادش نزد ما
غزل شمارهٔ ۲۲ : اگر آئی در این دریا بیابی آبروی ما
غزل شمارهٔ ۲۳ : به هویت چو اوست با اسما
غزل شمارهٔ ۲۴ : جام گیتی نماست سید ما
غزل شمارهٔ ۲۵ : نانوشته حرف می خوانیم ما
غزل شمارهٔ ۲۶ : مخزن گنج جملهٔ اسما ما
غزل شمارهٔ ۲۷ : عشق تو بلا و مبتلا ما
غزل شمارهٔ ۲۸ : روشن است از نور رویش دیدهٔ بینای ما
غزل شمارهٔ ۲۹ : روشنست از نور رویش دیدهٔ بینای ما
غزل شمارهٔ ۳۰ : در آمد ساقی و آورد جام می برای ما
غزل شمارهٔ ۳۱ : هرچه خواهد می کند سلطان ما
غزل شمارهٔ ۳۲ : شاه خودرائی است این سلطان ما
غزل شمارهٔ ۳۳ : دُرد درد دل بود درمان ما
غزل شمارهٔ ۳۴ : دل روان جان می دهد در عشق آن جانان ما
غزل شمارهٔ ۳۵ : صد دوا بادا دوای درد بی درمان ما
غزل شمارهٔ ۳۶ : حضرت او را به او بینیم ما
غزل شمارهٔ ۳۷ : غرق آب و آب را جوئیم ما
غزل شمارهٔ ۳۸ : هرچه می گویند می گوئیم ما
غزل شمارهٔ ۳۹ : می زخم عشق می نوشیم ما
غزل شمارهٔ ۴۰ : نور او در دیدهٔ بینا خوشی دیدیم ما
غزل شمارهٔ ۴۱ : در خرابات فنا ملک بقا داریم ما
غزل شمارهٔ ۴۲ : جان چو عودست و دل چو مجمر ما
غزل شمارهٔ ۴۳ : خوش آب حیاتی است روان در نظر ما
غزل شمارهٔ ۴۴ : خوش چشمهٔ آبی است روان در نظر ما
غزل شمارهٔ ۴۵ : چیست عالم شبنمی از نهر ما
غزل شمارهٔ ۴۶ : مرا گفت یاری که ای یار ما
غزل شمارهٔ ۴۷ : از کرم بنواخت ما را یار ما
غزل شمارهٔ ۴۸ : جام گیتی نماست این دل ما
غزل شمارهٔ ۴۹ : بندهٔ ساقی ما شو تا شوی سلطان ما
غزل شمارهٔ ۵۰ : جامیست چه جم نما دل ما
غزل شمارهٔ ۵۱ : مشک چه بود شمه ای از موی ما
غزل شمارهٔ ۵۲ : پادشاه و پادشاهی ما و درویشی ما
غزل شمارهٔ ۵۳ : ما بنده درویشیم شاها نظری فرما
غزل شمارهٔ ۵۴ : بحر در جوش است و رو دارد به ما
غزل شمارهٔ ۵۵ : خرم آن دل که شود محرم اسرار شما
غزل شمارهٔ ۵۶ : بیا ای ساقی مستان خدا را
غزل شمارهٔ ۵۷ : نور تجلی او ساخت منور مرا
غزل شمارهٔ ۵۸ : ای یار دل یار به دست آر خدا را
غزل شمارهٔ ۵۹ : همه عالم تو را و او ما را
غزل شمارهٔ ۶۰ : یار من بی یار کی ماند مرا
غزل شمارهٔ ۶۱ : رند مستی چو دمی با او برآ
غزل شمارهٔ ۶۲ : هر که آمد بر سر دار فنا
غزل شمارهٔ ۶۳ : نعمت الله است دایم با خدا
غزل شمارهٔ ۶۴ : مبتلائی دیدمش خوش در بلا
غزل شمارهٔ ۶۵ : فانی دردیم و فانی از فنا
غزل شمارهٔ ۶۶ : روشنست آئینهٔ گیتی نما
غزل شمارهٔ ۶۷ : گر بیابی آشنای بحر ما
غزل شمارهٔ ۶۸ : ما حبابیم و عین ما دریا
غزل شمارهٔ ۶۹ : عین دریائیم و دریا عین ما
غزل شمارهٔ ۷۰ : دردمندانیم و مانده بی دوا
غزل شمارهٔ ۷۱ : در آ با ما درین دریا و خوش بنشین به چشم ما
غزل شمارهٔ ۷۲ : رندیم و دگر مستیم تا باد چنین بادا
غزل شمارهٔ ۷۳ : ساقی ز کرم نواخت ما را
غزل شمارهٔ ۷۴ : عقل برو برو برو عشق بیا بیا بیا
غزل شمارهٔ ۷۵ : به سر خواجه کلان که مرا
غزل شمارهٔ ۷۶ : ظهور سلطنت عشق اوست در دو سرا
غزل شمارهٔ ۷۷ : موج است و حباب و آب و دریا
غزل شمارهٔ ۷۸ : گر بیازارد مرا موری نیازارم ورا
غزل شمارهٔ ۷۹ : صوفی صافی است در عین صفا
غزل شمارهٔ ۸۰ : فلولاه و لولانا لما کان الذی کانا
غزل شمارهٔ ۸۱ : در عین حباب آب دریاب
غزل شمارهٔ ۸۲ : عین ما جو و در این بحر به جز ما مطلب
غزل شمارهٔ ۸۳ : در دل ما نقد گنج ما طلب
غزل شمارهٔ ۸۴ : نقد گنج کنت کنزا را طلب
غزل شمارهٔ ۸۵ : دردمندانه بیا ما را طلب
غزل شمارهٔ ۸۶ : عاشقی دریادلی از ما طلب
غزل شمارهٔ ۸۷ : ذوق ما داری درآ در بحر ما ، ما را طلب
غزل شمارهٔ ۸۸ : همت از درویش صاحب دل طلب
غزل شمارهٔ ۸۹ : خوش حضوریست بزم ما دریاب
غزل شمارهٔ ۹۰ : در محیط عشق ما گوهر طلب
غزل شمارهٔ ۹۱ : ای دل اسرار ما ز جان دریاب
غزل شمارهٔ ۹۲ : رو فنا شو بیا بقا دریاب
غزل شمارهٔ ۹۳ : ساغر پر شراب را دریاب
غزل شمارهٔ ۹۴ : ای آب حباب آب دریاب
غزل شمارهٔ ۹۵ : در موج و حباب آب دریاب
غزل شمارهٔ ۹۶ : در عین ما نظر کن جام پر آب دریاب
غزل شمارهٔ ۹۷ : وجود مطلق الحق اوست دریاب
غزل شمارهٔ ۹۸ : آب ما می رود بجو دریاب
غزل شمارهٔ ۹۹ : دل به ما ده بیا دلی دریاب
غزل شمارهٔ ۱۰۰ : چون بر آمد از دل جام آفتاب
غزل شمارهٔ ۱۰۱ : چون برآمد از دل جام آفتاب
غزل شمارهٔ ۱۰۲ : صورت و معنی ما آب و حباب
غزل شمارهٔ ۱۰۳ : آفتابی رو نموده مه نقاب
غزل شمارهٔ ۱۰۴ : ساقئی دیدیم مستانه به خواب
غزل شمارهٔ ۱۰۵ : دیده ام مهر منیر مه نقاب
غزل شمارهٔ ۱۰۶ : جامی ز حباب پر کن از آب
غزل شمارهٔ ۱۰۷ : مظهر و مظهرند آب و حباب
غزل شمارهٔ ۱۰۸ : با تو گویم که چیست جام و شراب
غزل شمارهٔ ۱۰۹ : چیست عالم سایه و آن آفتاب
غزل شمارهٔ ۱۱۰ : آفتابی ز ماه بسته نقاب
غزل شمارهٔ ۱۱۱ : این طرفه بین که حضرت او با همه حجاب
غزل شمارهٔ ۱۱۲ : گرخیال عارضش بنمایدت نقشی به خواب
غزل شمارهٔ ۱۱۳ : صدف و گوهریم و بحر و حباب
غزل شمارهٔ ۱۱۴ : موج است و حباب هر دو یک آب
غزل شمارهٔ ۱۱۵ : موجیم و حباب هر دو یک آب
غزل شمارهٔ ۱۱۶ : آفتابی رو نموده مه نقاب
غزل شمارهٔ ۱۱۷ : آفتابی ز ماه بسته نقاب
غزل شمارهٔ ۱۱۸ : ماه ما از در در آمد نیمشب
غزل شمارهٔ ۱۱۹ : دردمند و دردنوشم روز و شب
غزل شمارهٔ ۱۲۰ : نعمت الله نور دین دارد لقب
غزل شمارهٔ ۱۲۱ : در دیار تو غریبیم و هوادار غریب
غزل شمارهٔ ۱۲۲ : هفت دریا شبنمی از بحر بی پایان ما است
غزل شمارهٔ ۱۲۳ : ایها العشاق کوی عشق میدان بلا است
غزل شمارهٔ ۱۲۴ : این شیشهٔ ما پر از گلاب است
غزل شمارهٔ ۱۲۵ : جامیست پر آب و عین آب است
غزل شمارهٔ ۱۲۶ : موج است و حباب هر دو آب است
غزل شمارهٔ ۱۲۷ : جامی ز حباب پر ز آب است
غزل شمارهٔ ۱۲۸ : آئینهٔ ذات عین ذات است
غزل شمارهٔ ۱۲۹ : نور او در جمله اشیاء ظاهر است
غزل شمارهٔ ۱۳۰ : در محبت جان اگر بازی خوش است
غزل شمارهٔ ۱۳۱ : همه جا خوان نعمت عشق است
غزل شمارهٔ ۱۳۲ : جان ما زنده دل از آب حیات عشق است
غزل شمارهٔ ۱۳۳ : در کوی خرابات کسی را که مقام است
غزل شمارهٔ ۱۳۴ : میخانه سرای عاشقان است
غزل شمارهٔ ۱۳۵ : خانهٔ دل سرای جانان من است
غزل شمارهٔ ۱۳۶ : زمین جسم است و جانت آسمان است
غزل شمارهٔ ۱۳۷ : هر قطرهای از این بحر دریای بیکران است
غزل شمارهٔ ۱۳۸ : مقام عاشقان در ملک جان است
غزل شمارهٔ ۱۳۹ : دلبر سرمست ما یار خوشی نو خاسته است
غزل شمارهٔ ۱۴۰ : دیده تا نور جمالش دیده است
غزل شمارهٔ ۱۴۱ : با محیط عشق او دنیا بر ما شبنمی است
غزل شمارهٔ ۱۴۲ : جان ما با ما در این دریا نشست
غزل شمارهٔ ۱۴۳ : از جور و جفای بی وفا دوست
غزل شمارهٔ ۱۴۴ : چشم ما روشن به نور روی اوست
غزل شمارهٔ ۱۴۵ : قطرهای کو به بحر ما پیوست
غزل شمارهٔ ۱۴۶ : ختم رسل که سید اولاد آدم است
غزل شمارهٔ ۱۴۷ : نقش خیال اوست که گویند عالم است
غزل شمارهٔ ۱۴۸ : گر تو را عزم عالم قدم است
غزل شمارهٔ ۱۴۹ : ای عاشقان ای عاشقان معشوق با ما همدم است
غزل شمارهٔ ۱۵۰ : تا مرا عین عشق مفهوم است
غزل شمارهٔ ۱۵۱ : لطف اگر بر ما گمارد حاکم است
غزل شمارهٔ ۱۵۲ : دوش رفتم در خرابات مغان رندانه مست
غزل شمارهٔ ۱۵۳ : در کوی خرابات کسی را که مقام است
غزل شمارهٔ ۱۵۴ : در گوشهٔ میخانه کسی را که مقام است
غزل شمارهٔ ۱۵۵ : شرابخانهٔ عشاق جای سید ماست
غزل شمارهٔ ۱۵۶ : روح اعظم روان سید ماست
غزل شمارهٔ ۱۵۷ : عشق جانان در میان جان ماست
غزل شمارهٔ ۱۵۸ : حالیا دور قمر دوران ماست
غزل شمارهٔ ۱۵۹ : قابل نور الهی جان ماست
غزل شمارهٔ ۱۶۰ : هفت دریا قطره ای از بحر بی پایان ماست
غزل شمارهٔ ۱۶۱ : عشق او آب حیات و آن حیات جان ماست
غزل شمارهٔ ۱۶۲ : عشق او سلطان ملک جان ماست
غزل شمارهٔ ۱۶۳ : دل ما گنج و گنجخانهٔ ماست
غزل شمارهٔ ۱۶۴ : منزل جان جهان بر در جانانهٔ ماست
غزل شمارهٔ ۱۶۵ : در سراپردهٔ دل خلوت جانانهٔ ماست
غزل شمارهٔ ۱۶۶ : عشق او همدم دیرینهٔ ماست
غزل شمارهٔ ۱۶۷ : علم ام الکتاب حاصل ماست
غزل شمارهٔ ۱۶۸ : گنج عشقش دفینهٔ دل ماست
غزل شمارهٔ ۱۶۹ : نور بسیط لَمعه ای از آفتاب ماست
غزل شمارهٔ ۱۷۰ : حق مطلق به حق حقیقت ماست
غزل شمارهٔ ۱۷۱ : چشم ما نور خدا بنمایدت
غزل شمارهٔ ۱۷۲ : عاشقی و باده نوشی کار ماست
غزل شمارهٔ ۱۷۳ : ساقی سرمست رندان میر بی همتای ماست
غزل شمارهٔ ۱۷۴ : درد دل ما دوای درد دل ماست
غزل شمارهٔ ۱۷۵ : عشق او سلطان ملک جان ماست
غزل شمارهٔ ۱۷۶ : هرکجا پیریست طفل پیر ماست
غزل شمارهٔ ۱۷۷ : عاشق رندی که او همدرد ماست
غزل شمارهٔ ۱۷۸ : ما ز دریائیم و دریا عین ماست
غزل شمارهٔ ۱۷۹ : آبروی ما ز اشک چشم ماست
غزل شمارهٔ ۱۸۰ : چشم ما روشن به نور الله ماست
غزل شمارهٔ ۱۸۱ : درد با همدرد اگر گوئی رواست
غزل شمارهٔ ۱۸۲ : راه عشاق رو که آن ره ماست
غزل شمارهٔ ۱۸۳ : خواجه آمد سرای خود آراست
غزل شمارهٔ ۱۸۴ : نعمت الله امام رندان است
غزل شمارهٔ ۱۸۵ : آن چنان مجلسی که جانم خواست
غزل شمارهٔ ۱۸۶ : نور او روشنی دیدهٔ ماست
غزل شمارهٔ ۱۸۷ : موج بحریم و عین ما دریاست
غزل شمارهٔ ۱۸۸ : عقل گرچه رئیس این دل ماست
غزل شمارهٔ ۱۸۹ : صورتی آراستی معنی کجاست
غزل شمارهٔ ۱۹۰ : پادشاهی چه بندگی خداست
غزل شمارهٔ ۱۹۱ : هرچه می بینی همه نور خداست
غزل شمارهٔ ۱۹۲ : چشم عالم روشن از نور خداست
غزل شمارهٔ ۱۹۳ : هر ذره که می بینی خورشید در او پیداست
غزل شمارهٔ ۱۹۴ : منزل صاحبدلان صُفّهٔ صدق و صفاست
غزل شمارهٔ ۱۹۵ : چشمی که به نور عشق بیناست
غزل شمارهٔ ۱۹۶ : هر که ز اهل عباست تابع آل عباست
غزل شمارهٔ ۱۹۷ : نور چشمت در نظر پیداست
غزل شمارهٔ ۱۹۸ : دیده تا نور جمالش دیده است
غزل شمارهٔ ۱۹۹ : چشم مردم دیدهٔ ما نور رویش دیده است
غزل شمارهٔ ۲۰۰ : نعمة الله در شراب افتاده است
غزل شمارهٔ ۲۰۱ : آفتاب حسن او از مه نقابی بسته است
غزل شمارهٔ ۲۰۲ : خوش آب حیاتیست که گویند شرابست
غزل شمارهٔ ۲۰۳ : خوش آب حیاتیست که گویند شرابست
غزل شمارهٔ ۲۰۴ : موجیم و حباب هر دو آبست
غزل شمارهٔ ۲۰۵ : ما غرقهٔ آبیم چنین تشنه عجیبست
غزل شمارهٔ ۲۰۶ : آئینهٔ ذات عین ذاتست
غزل شمارهٔ ۲۰۷ : راز دل عشاق به هر کس نتوان گفت
غزل شمارهٔ ۲۰۸ : بشنو معانئی که بیان ولایتست
غزل شمارهٔ ۲۰۹ : انسان کاملست که او کون جامعست
غزل شمارهٔ ۲۱۰ : بیا ای شاه ترکستان که هندوستان غلام تست
غزل شمارهٔ ۲۱۱ : اهل دل را از سراپردهٔ جان باید جست
غزل شمارهٔ ۲۱۲ : دنیی دون بی وفا هیچست
غزل شمارهٔ ۲۱۳ : دل به دنیا مده که آن هیچست
غزل شمارهٔ ۲۱۴ : هرچه او می دهد همه داده است
غزل شمارهٔ ۲۱۵ : دوای درد دل ای یار دردست
غزل شمارهٔ ۲۱۶ : دل ما در هوای الوند است
غزل شمارهٔ ۲۱۷ : دامن دلبر اگر آری به دست
غزل شمارهٔ ۲۱۸ : عاشقانه به عشق او سرمست
غزل شمارهٔ ۲۱۹ : نوش بادا مرا شراب الست
غزل شمارهٔ ۲۲۰ : از خرابات می رسم سرمست
غزل شمارهٔ ۲۲۱ : آمد ز درم نگار سرمست
غزل شمارهٔ ۲۲۲ : منم آن رند عاشق سرمست
غزل شمارهٔ ۲۲۳ : از دیر برون آمد ترسا بچه ای سرمست
غزل شمارهٔ ۲۲۴ : خواجه گر چه بود عمری بت پرست
غزل شمارهٔ ۲۲۵ : هر که باشد همچو سید حق پرست
غزل شمارهٔ ۲۲۶ : سریر سلطنت عشق بر سر دار است
غزل شمارهٔ ۲۲۷ : چه غم دارم چو یارم غمگسار است
غزل شمارهٔ ۲۲۸ : تن همچو تخت شاهست جان خود یکی امیر است
غزل شمارهٔ ۲۲۹ : نور او در جمله اشیاء ظاهر است
غزل شمارهٔ ۲۳۰ : گفتمش روی تو جانا قمر است
غزل شمارهٔ ۲۳۱ : بحر بی پایان ما را آبروئی دیگر است
غزل شمارهٔ ۲۳۲ : سر درین راه عشق دردسر است
غزل شمارهٔ ۲۳۳ : گوهر دریای ما را آبروئی دیگر است
غزل شمارهٔ ۲۳۴ : عشق او در جان هوائی دیگر است
غزل شمارهٔ ۲۳۵ : چشم مستش میفروشی دیگر است
غزل شمارهٔ ۲۳۶ : عاشقان حضرت او را نیازی دیگر است
غزل شمارهٔ ۲۳۷ : ای عاشقان ای عاشقان ما را بیانی دیگر است
غزل شمارهٔ ۲۳۸ : نور رویش آفتابی دیگر است
غزل شمارهٔ ۲۳۹ : نور رویش آفتابی دیگر است
غزل شمارهٔ ۲۴۰ : ملک جان در ولایتی دگر است
غزل شمارهٔ ۲۴۱ : در دل ما عشق از جان خوشتر است
غزل شمارهٔ ۲۴۲ : عمر خوش باشد ولی با یار همدم خوشتر است
غزل شمارهٔ ۲۴۳ : نالهٔ دلسوز ما از ساز بلبل خوشتر است
غزل شمارهٔ ۲۴۴ : ساقی سرمست ما یاری خوش است
غزل شمارهٔ ۲۴۵ : نور دل ماه ، نور عشق است
غزل شمارهٔ ۲۴۶ : سرم سرگشتهٔ سودای عشق است
غزل شمارهٔ ۲۴۷ : چشم مستش ترک عیاری خوش است
غزل شمارهٔ ۲۴۸ : در محبت جان اگر بازی خوش است
غزل شمارهٔ ۲۴۹ : عشق جانان در میان جان خوشست
غزل شمارهٔ ۲۵۰ : نور روی او به او دیدن خوش است
غزل شمارهٔ ۲۵۱ : چشمهٔ چشم ما پر آب خوش است
غزل شمارهٔ ۲۵۲ : صورت و معنی به همدیگر خوش است
غزل شمارهٔ ۲۵۳ : در سراپردهٔ جان خلوت جانانه خوشست
غزل شمارهٔ ۲۵۴ : این خوشست و آن خوشست و این و آن با هم خوشست
غزل شمارهٔ ۲۵۵ : جان ما با صحبت جانی خوش است
غزل شمارهٔ ۲۵۶ : هر که آمد سوی ما با ما نشست
غزل شمارهٔ ۲۵۷ : جان ما با ما در این دریا نشست
غزل شمارهٔ ۲۵۸ : هر که او با ما درین دریا نشست
غزل شمارهٔ ۲۵۹ : هرکه او با ما در این دریا نشست
غزل شمارهٔ ۲۶۰ : بی نوائی نوای درویش است
غزل شمارهٔ ۲۶۱ : بیا که جان و دلم در هوای درویش است
غزل شمارهٔ ۲۶۲ : دل سرمست ما ز جان بگذشت
غزل شمارهٔ ۲۶۳ : نعمت الله از این و آن بگذشت
غزل شمارهٔ ۲۶۴ : رمضان آمد و روان بگذشت
غزل شمارهٔ ۲۶۵ : دل ما از منی و ما بگذشت
غزل شمارهٔ ۲۶۶ : عاشق از دنیی و عقبی درگذشت
غزل شمارهٔ ۲۶۷ : آفتاب خوشی هویدا گشت
غزل شمارهٔ ۲۶۸ : عشق مستست و عقل مخمور است
غزل شمارهٔ ۲۶۹ : عشق مستست و عقل مخمور است
غزل شمارهٔ ۲۷۰ : عشق مستت و عقل مخمور است
غزل شمارهٔ ۲۷۱ : عشق مست است و عقل مخمور است
غزل شمارهٔ ۲۷۲ : عشق مستست و عقل مخمور است
غزل شمارهٔ ۲۷۳ : همسایهٔ حضرت شریف است
غزل شمارهٔ ۲۷۴ : شاه ما در همه جهان طاق است
غزل شمارهٔ ۲۷۵ : همه عالم تن است و جان عشق است
غزل شمارهٔ ۲۷۶ : عقل از ما کنار کرد و برفت
غزل شمارهٔ ۲۷۷ : شهر دل در ولایت عشق است
غزل شمارهٔ ۲۷۸ : دل مسند پادشاه عشق است
غزل شمارهٔ ۲۷۹ : درد دل درمان جان عاشق است
غزل شمارهٔ ۲۸۰ : دم مزن ای دل که آن سر نازک است
غزل شمارهٔ ۲۸۱ : مخزن اسرار سبحانی دل است
غزل شمارهٔ ۲۸۲ : مرغ صحرائی به دریا مایل است
غزل شمارهٔ ۲۸۳ : دردمندیم و دوا درد دل است
غزل شمارهٔ ۲۸۴ : رند سرمست فارغ البال است
غزل شمارهٔ ۲۸۵ : عشق است که وارسته ز نقصان و کمالست
غزل شمارهٔ ۲۸۶ : ما را همه شب شب وصال است
غزل شمارهٔ ۲۸۷ : خلوت من مقام رندانست
غزل شمارهٔ ۲۸۸ : کار عشقست و کار ما آنست
غزل شمارهٔ ۲۸۹ : گر جفا می کند وفا آنست
غزل شمارهٔ ۲۹۰ : درد ار داری دوا همان است
غزل شمارهٔ ۲۹۱ : نعمت الله میر مستان است
غزل شمارهٔ ۲۹۲ : دل به دست آر که آئینهٔ حضرت آنست
غزل شمارهٔ ۲۹۳ : ای که گوئی که ماهتاب آنست
غزل شمارهٔ ۲۹۴ : دل و جانم فدای جانان است
غزل شمارهٔ ۲۹۵ : درد دل ما دوای جان است
غزل شمارهٔ ۲۹۶ : هرچه پیدا و هرچه پنهان است
غزل شمارهٔ ۲۹۷ : هر که حلقه به گوش مردانست
غزل شمارهٔ ۲۹۸ : همه عالم تن است و او جان است
غزل شمارهٔ ۲۹۹ : هرکه چون ما حریف مستان است
غزل شمارهٔ ۳۰۰ : بندگی کن که کار نیک آن است
غزل شمارهٔ ۳۰۱ : نعمت الله حریف مستان است
غزل شمارهٔ ۳۰۲ : نعمت الله میر رندان است
غزل شمارهٔ ۳۰۳ : میر میخانهٔ ما سید سرمستان است
غزل شمارهٔ ۳۰۴ : عالم بدن است و عشق جان است
غزل شمارهٔ ۳۰۵ : جانست که در بدن روانست
غزل شمارهٔ ۳۰۶ : میخانه سرای عاشقان است
غزل شمارهٔ ۳۰۷ : رندی که حریف عاشقان است
غزل شمارهٔ ۳۰۸ : مقصود توئی نه این نه آنست
غزل شمارهٔ ۳۰۹ : میر میخانهٔ ما سید سر مستانست
غزل شمارهٔ ۳۱۰ : عالم بدنست و عشق جانست
غزل شمارهٔ ۳۱۱ : کشتهٔ حضرت او زندهٔ جاویدانست
غزل شمارهٔ ۳۱۲ : کشتهٔ عشق تو دل زندهٔ جاویدان است
غزل شمارهٔ ۳۱۳ : یاری که ز ملک آشنائی است
غزل شمارهٔ ۳۱۴ : جامی ز می پر از می در بزم ما روان است
غزل شمارهٔ ۳۱۵ : عشق جانان حیات جان من است
غزل شمارهٔ ۳۱۶ : یاد جانان میان جان من است
غزل شمارهٔ ۳۱۷ : عشق جانان حیات جان من است
غزل شمارهٔ ۳۱۸ : گفتم که این جانان کیست ، جان گفت جانان منست
غزل شمارهٔ ۳۱۹ : دُرد دردش دوای جان منست
غزل شمارهٔ ۳۲۰ : درد عشقش دوای جان من است
غزل شمارهٔ ۳۲۱ : عشق جانان من غذای من است
غزل شمارهٔ ۳۲۲ : در سراپردهٔ جان خانهٔ دلدار من است
غزل شمارهٔ ۳۲۳ : در نظر آنکه نور چشم من است
غزل شمارهٔ ۳۲۴ : نعمت الله جان و عالم چون تن است
غزل شمارهٔ ۳۲۵ : چشم ما از نور رویش روشنست
غزل شمارهٔ ۳۲۶ : چشم چراغ من ز نور روی جانان روشنست
غزل شمارهٔ ۳۲۷ : درد دل دارم و دوا این است
غزل شمارهٔ ۳۲۸ : دردمندیم و آن دوا این است
غزل شمارهٔ ۳۲۹ : کفر زلفش که رونق دین است
غزل شمارهٔ ۳۳۰ : همه عالم حجاب حضرت اوست
غزل شمارهٔ ۳۳۱ : شاه شاهان گدای حضرت اوست
غزل شمارهٔ ۳۳۲ : همه عالم فدای خدمت اوست
غزل شمارهٔ ۳۳۳ : جان ما بندهٔ محبت اوست
غزل شمارهٔ ۳۳۴ : همه عالم ظهور حضرت اوست
غزل شمارهٔ ۳۳۵ : در آینهٔ عالم تمثال صفات اوست
غزل شمارهٔ ۳۳۶ : در آینهٔ عالم تمثال جمال اوست
غزل شمارهٔ ۳۳۷ : در هر چه نظر کردیم نقشی ز خیال اوست
غزل شمارهٔ ۳۳۸ : هر چه می بینی همه انوار اوست
غزل شمارهٔ ۳۳۹ : بنده ایم و عابد و معبود اوست
غزل شمارهٔ ۳۴۰ : چشم ما روشن به نور روی اوست
غزل شمارهٔ ۳۴۱ : جانم خیال شد به خیال خیال دوست
غزل شمارهٔ ۳۴۲ : همه را از همه بجوی ای دوست
غزل شمارهٔ ۳۴۳ : چشم ما روشن به نور روی اوست
غزل شمارهٔ ۳۴۴ : چشم ما روشن به نور اوست
غزل شمارهٔ ۳۴۵ : چشم ما روشن به نور روی اوست
غزل شمارهٔ ۳۴۶ : چشم ما روشن به نور روی اوست
غزل شمارهٔ ۳۴۷ : در خانقهی که شیخ ما اوست
غزل شمارهٔ ۳۴۸ : چشم من روشن به نور روی اوست
غزل شمارهٔ ۳۴۹ : هر چه بینی مظهر اسمای اوست
غزل شمارهٔ ۳۵۰ : ما را وجود نیست و گر هست وجود اوست
غزل شمارهٔ ۳۵۱ : بشنو ای دوست این سخن از دوست
غزل شمارهٔ ۳۵۲ : پادشاه و گدا یکیست یکیست
غزل شمارهٔ ۳۵۳ : اگر تو عاشق یاری به عشق دوست نکوست
غزل شمارهٔ ۳۵۴ : در دو عالم خدا یکیست یکیست
غزل شمارهٔ ۳۵۵ : دل ما با زبان یکی است یکیست
غزل شمارهٔ ۳۵۶ : موج و حباب و قطره درین بحر ما یکیست
غزل شمارهٔ ۳۵۷ : صورت و معنی درین دعوی یکی است
غزل شمارهٔ ۳۵۸ : آب جویای آب این عجب است
غزل شمارهٔ ۳۵۹ : قطره و دریا به نزد ما یکی است
غزل شمارهٔ ۳۶۰ : کار دل در عشقبازی بندگی است
غزل شمارهٔ ۳۶۱ : میخانهٔ دل طرب سرائیست
غزل شمارهٔ ۳۶۲ : هر شاهدی که بینم با او مرا هوائیست
غزل شمارهٔ ۳۶۳ : تن میرد و روح پاک باقی است
غزل شمارهٔ ۳۶۴ : دل جام جهان نمای شاهیست
غزل شمارهٔ ۳۶۵ : در این در به جز ما آشنا نیست
غزل شمارهٔ ۳۶۶ : با آفتاب حسنش مه نزد او هلالی است
غزل شمارهٔ ۳۶۷ : هرچه امروز حاصل ما نیست
غزل شمارهٔ ۳۶۸ : عشق را خود قرار پیدا نیست
غزل شمارهٔ ۳۶۹ : هر دل که به عشق مبتلا نیست
غزل شمارهٔ ۳۷۰ : چو میخانه سرائی هیچ جانیست
غزل شمارهٔ ۳۷۱ : موجود حقیقی به جز از ذات خدا نیست
غزل شمارهٔ ۳۷۲ : جان ما بی عشق جانان هیچ نیست
غزل شمارهٔ ۳۷۳ : بی حضور عشق جانان راحت جان هیچ نیست
غزل شمارهٔ ۳۷۴ : شک به عدم نیست که او هیچ نیست
غزل شمارهٔ ۳۷۵ : در دل هر که عشق جانان نیست
غزل شمارهٔ ۳۷۶ : هر کرا درد نیست درمان نیست
غزل شمارهٔ ۳۷۷ : غنچهٔ باغ غیر خندان نیست
غزل شمارهٔ ۳۷۸ : موحد در این ره به تقلید نیست
غزل شمارهٔ ۳۷۹ : بحریست بحر دل که کرانش پدید نیست
غزل شمارهٔ ۳۸۰ : آن وتر که غیر او احد نیست
غزل شمارهٔ ۳۸۱ : دل ندارد هر که او را درد نیست
غزل شمارهٔ ۳۸۲ : جان ندارد هر که جانانیش نیست
غزل شمارهٔ ۳۸۳ : یک قدم ازخویش بیرون نه که گامی بیش نیست
غزل شمارهٔ ۳۸۴ : هر که را عشق نیست آنش نیست
غزل شمارهٔ ۳۸۵ : عشق بازیست عشقبازی نیست
غزل شمارهٔ ۳۸۶ : عشق را با کفر و ایمان کار نیست
غزل شمارهٔ ۳۸۷ : او با تو ، تو را از او خبر نیست
غزل شمارهٔ ۳۸۸ : خوشتر از ساغر می همدم نیست
غزل شمارهٔ ۳۸۹ : در حقیقت عشق را خود نام نیست
غزل شمارهٔ ۳۹۰ : در هر دلی که مهر جمال حبیب نیست
غزل شمارهٔ ۳۹۱ : می رود عمر عزیز ما دریغا چاره نیست
غزل شمارهٔ ۳۹۲ : موج دریائیم و هر دو غیر آبی هست نیست
غزل شمارهٔ ۳۹۳ : لطف آن سلطان ما را انتهائی هست نیست
غزل شمارهٔ ۳۹۴ : همچو این محجوب ما صاحب جمالی هست نیست
غزل شمارهٔ ۳۹۵ : عشق را در مجلس عشاق ننگی هست نیست
غزل شمارهٔ ۳۹۶ : هر کجا جامی است بی می هست نیست
غزل شمارهٔ ۳۹۷ : اندر این دل غیر دلبر هست نیست
غزل شمارهٔ ۳۹۸ : هیچکس بی نعمت الله هست نیست
غزل شمارهٔ ۳۹۹ : زاهدان را ذوق رندان هست نیست
غزل شمارهٔ ۴۰۰ : روحها در روح اعظم فانی است
غزل شمارهٔ ۴۰۱ : صحبت جانان من مجلس روحانی است
غزل شمارهٔ ۴۰۲ : شادمانم زانکه غمخوارم وی است
غزل شمارهٔ ۴۰۳ : هرچه بینی جمله آیات وی است
غزل شمارهٔ ۴۰۴ : هرکجا گنجیست ماری در وی است
غزل شمارهٔ ۴۰۵ : در نظر عالم چو جامی پر می است
غزل شمارهٔ ۴۰۶ : کنج دل گنجینهٔ عشق وی است
غزل شمارهٔ ۴۰۷ : ما را چو ز عشق راحتی هست
غزل شمارهٔ ۴۰۸ : مطرب عشق ساز ما بنواخت
غزل شمارهٔ ۴۰۹ : مطرب عشاق ساز ما نواخت
غزل شمارهٔ ۴۱۰ : لطف سازنده تا عیانم ساخت
غزل شمارهٔ ۴۱۱ : آتش عشقش تمام عود وجودم بسوخت
غزل شمارهٔ ۴۱۲ : آتشی ظاهر شد و پیدا و پنهانم بسوخت
غزل شمارهٔ ۴۱۳ : آتش عشق تو دل در بر بسوخت
غزل شمارهٔ ۴۱۴ : علم ما در کتاب نتوان یافت
غزل شمارهٔ ۴۱۵ : علم ما در کتاب نتوان یافت
غزل شمارهٔ ۴۱۶ : بی سبب وصل یار نتوان یافت
غزل شمارهٔ ۴۱۷ : بی درد دل ای دوست دوا را نتوان یافت
غزل شمارهٔ ۴۱۸ : بلبل چو هوای گلستان یافت
غزل شمارهٔ ۴۱۹ : جانم از درد دل دوائی یافت
غزل شمارهٔ ۴۲۰ : دل ز جان بگذشت و جانان بازیافت
غزل شمارهٔ ۴۲۱ : جان به خلوت سرای جانان رفت
غزل شمارهٔ ۴۲۲ : یار ما رفت گوییا جان رفت
غزل شمارهٔ ۴۲۳ : عاشقی جان را به جانان داد و رفت
غزل شمارهٔ ۴۲۴ : رند سرمستی ز پا افتاد و رفت
غزل شمارهٔ ۴۲۵ : نعمت الله جان به جانان داد و رفت
غزل شمارهٔ ۴۲۶ : نعمت الله جان به جانان داد و رفت
غزل شمارهٔ ۴۲۷ : عاشقی جان را به جانان داد و رفت
غزل شمارهٔ ۴۲۸ : گرد و خاک ما روان بر باد رفت
غزل شمارهٔ ۴۲۹ : یار ما زاری ما نشنید و رفت
غزل شمارهٔ ۴۳۰ : در ره عشق چو ما بی سر و پا باید رفت
غزل شمارهٔ ۴۳۱ : فارغ از نام و نشان خواهیم رفت
غزل شمارهٔ ۴۳۲ : به خرابات مغان بی سر و پا خواهم رفت
غزل شمارهٔ ۴۳۳ : عقل مشوش دماغ از سر ما رفت رفت
غزل شمارهٔ ۴۳۴ : تا که سودای خیالش در سُویدا جا گرفت
غزل شمارهٔ ۴۳۵ : تا که سودای خیالش در سویدا جا گرفت
غزل شمارهٔ ۴۳۶ : نور چشم عالمی بر دیدهٔ ما جا گرفت
غزل شمارهٔ ۴۳۷ : عشق دلبر در دل ما جا گرفت
غزل شمارهٔ ۴۳۸ : آتش عشقش خوشی در ما گرفت
غزل شمارهٔ ۴۳۹ : چشم مستش گوشه ای از ما گرفت
غزل شمارهٔ ۴۴۰ : گر وصال یار خواهی ترک جان باید گرفت
غزل شمارهٔ ۴۴۱ : سید ما بر درش مأوا گرفت
غزل شمارهٔ ۴۴۲ : سلطان عشق ملک جهان را روان گرفت
غزل شمارهٔ ۴۴۳ : آفتاب رخش جهان بگرفت
غزل شمارهٔ ۴۴۴ : شهرت ذوق ما جهان بگرفت
غزل شمارهٔ ۴۴۵ : عشق سلطان ما جهان بگرفت
غزل شمارهٔ ۴۴۶ : معنی او نمود در صورت
غزل شمارهٔ ۴۴۷ : چشمم به نور و معنی دیده جمال صورت
غزل شمارهٔ ۴۴۸ : دُرد دردش نوش کن گر صاف درمان بایدت
غزل شمارهٔ ۴۴۹ : هر که بد بازی کند بد باز گردد عاقبت
غزل شمارهٔ ۴۵۰ : چون من ز ولای تو رسیدم به ولایت
غزل شمارهٔ ۴۵۱ : در کوی خرابات نشستم به سلامت
غزل شمارهٔ ۴۵۲ : رفتی به سلامت به سلامت به سلامت
غزل شمارهٔ ۴۵۳ : هرگز نبود عاشقی و راه سلامت
غزل شمارهٔ ۴۵۴ : مستیم و خرابیم و گرفتار خرابات
غزل شمارهٔ ۴۵۵ : مائیم و می صحبت رندان خرابات
غزل شمارهٔ ۴۵۶ : نعمت الله مظهر ذات و صفات
غزل شمارهٔ ۴۵۷ : فانی تمام خدمت اوست
غزل شمارهٔ ۴۵۸ : تبخال زده بر لب من خسته از آن است
غزل شمارهٔ ۴۵۹ : ملک داری همه به تدبیر است
غزل شمارهٔ ۴۶۰ : عشق را مسجد و میخانه یکی است
غزل شمارهٔ ۴۶۱ : عشق آمد و عقل کرد غارت
غزل شمارهٔ ۴۶۲ : عمر بی او که بر سر آری هیچ
غزل شمارهٔ ۴۶۳ : ما را به غیر او نبود التفات هیچ
غزل شمارهٔ ۴۶۴ : دل به دست باد خواهم داد هر چه باد باد
غزل شمارهٔ ۴۶۵ : آب چشم ما به روی ما فتاد
غزل شمارهٔ ۴۶۶ : آب چشم ما به هر سو رو نهاد
غزل شمارهٔ ۴۶۷ : در دلم غیر او نمیگنجد
غزل شمارهٔ ۴۶۸ : ساقیی جام سوی ما آورد
غزل شمارهٔ ۴۶۹ : ترک سرمستی مرا دامن کشانم میکشد
غزل شمارهٔ ۴۷۰ : بیا ای یار و بر اغیار میخند
غزل شمارهٔ ۴۷۱ : عاشقانی که در جهان باشند
غزل شمارهٔ ۴۷۲ : دیدهٔ ما چو روی او بیند
غزل شمارهٔ ۴۷۳ : چشم ما روشن به نور او بود
غزل شمارهٔ ۴۷۴ : هر که رخسار تو بیند به گلستان نرود
غزل شمارهٔ ۴۷۵ : در رحمت خدا به ما بگشود
غزل شمارهٔ ۴۷۶ : دولتی خوش خدا به ما بخشید
غزل شمارهٔ ۴۷۷ : آن چنان ذاتی نهان اندر صفت پیدا بود
غزل شمارهٔ ۴۷۸ : کون جامع جامع اسما بود
غزل شمارهٔ ۴۷۹ : آبروی ما ز چشم ما بود
غزل شمارهٔ ۴۸۰ : قطره و دریا همه از ما بود
غزل شمارهٔ ۴۸۱ : هر که چون ما غرقهٔ دریا بود
غزل شمارهٔ ۴۸۲ : هرکه را ذوقش به سوی ما بود
غزل شمارهٔ ۴۸۳ : روح اعظم ذرهٔ بیضا بود
غزل شمارهٔ ۴۸۴ : بحر ما دریای بی پایان بود
غزل شمارهٔ ۴۸۵ : بحر ما دریای بی پایان بود
غزل شمارهٔ ۴۸۶ : جان بی جانان تن بی جان بود
غزل شمارهٔ ۴۸۷ : عقل کل در عشق سرگردان بود
غزل شمارهٔ ۴۸۸ : نقل ما چون نقد سرمستان بود
غزل شمارهٔ ۴۸۹ : جان بی جانان تن بی جان بود
غزل شمارهٔ ۴۹۰ : دل که بی دلبر بود بی جان بود
غزل شمارهٔ ۴۹۱ : خوش بود دردی که درمان او بود
غزل شمارهٔ ۴۹۲ : حاصلم از دین و دنیا او بود
غزل شمارهٔ ۴۹۳ : هرچه آید در نظر چون او بود
غزل شمارهٔ ۴۹۴ : چشم ما روشن به نور او بود
غزل شمارهٔ ۴۹۵ : چشم ما روشن به نور او بود
غزل شمارهٔ ۴۹۶ : نقطه در دایره نمود و نبود
غزل شمارهٔ ۴۹۷ : هرچه ما را می رسد از او بود
غزل شمارهٔ ۴۹۸ : در نظر گر نور روی او بود
غزل شمارهٔ ۴۹۹ : آینه چندان که روشن تر بود
غزل شمارهٔ ۵۰۰ : عاشقی از عاقلی خوشتر بود
غزل شمارهٔ ۵۰۱ : نسبت خرقه ام از پیر خرابات بود
غزل شمارهٔ ۵۰۲ : مشرب توحید یاران خوش بود
غزل شمارهٔ ۵۰۳ : حق است دین سید و دین من این بود
غزل شمارهٔ ۵۰۴ : فعل عالم ظل فعل الله بود
غزل شمارهٔ ۵۰۵ : هرکه از عشق در طرب نبود
غزل شمارهٔ ۵۰۶ : چشم بینائی که بر او اوفتد
غزل شمارهٔ ۵۰۷ : گر آتش آه ما درافتد
غزل شمارهٔ ۵۰۸ : چشم ما آبش به هر سو می رود
غزل شمارهٔ ۵۰۹ : خون دل از دیده بر رو می رود
غزل شمارهٔ ۵۱۰ : آب چشم ما به هر سو می رود
غزل شمارهٔ ۵۱۱ : چشم ما خوش چشمهٔ آبی به هر سو می رود
غزل شمارهٔ ۵۱۲ : عقل دور اندیش هر دم جای دیگر می رود
غزل شمارهٔ ۵۱۳ : آب چشم ما به هر سو می رود
غزل شمارهٔ ۵۱۴ : عشق دردیست تا نمی گیرد
غزل شمارهٔ ۵۱۵ : عقل مخمور است و مستان را به قاضی می برد
غزل شمارهٔ ۵۱۶ : ترک چشم مست او دلها بغارت می برد
غزل شمارهٔ ۵۱۷ : ترک چشم مست او دلها به غارت می برد
غزل شمارهٔ ۵۱۸ : خوش بود گر این دوئی یکتا شود
غزل شمارهٔ ۵۱۹ : هر زمان عشقی ز نو پیدا شود
غزل شمارهٔ ۵۲۰ : نطق حیوان جمع کن تا آدمی حاصل شود
غزل شمارهٔ ۵۲۱ : رند مستی کو حریف ما شود
غزل شمارهٔ ۵۲۲ : مظهری باید که تا مظهر به او ظاهر شود
غزل شمارهٔ ۵۲۳ : عین دریائیم و ما را موج دریا می کشد
غزل شمارهٔ ۵۲۴ : هرکه باشد بندهٔ او درجهان سلطان شود
غزل شمارهٔ ۵۲۵ : خاطر ما سوی دریا می کشد
غزل شمارهٔ ۵۲۶ : غرق دریائیم و ما را موج دریا می کشد
غزل شمارهٔ ۵۲۷ : دل دگر مارا به مأوا می کشد
غزل شمارهٔ ۵۲۸ : عشق ما را سوی دریا می کشد
غزل شمارهٔ ۵۲۹ : یار سرمست است و ما را می کشد
غزل شمارهٔ ۵۳۰ : هر دم بر آب چشم ما نقش خیالی می کشد
غزل شمارهٔ ۵۳۱ : دل سوی صاحب جمالی می کشد
غزل شمارهٔ ۵۳۲ : چشم ما نقش خیال او بر آتش می کشد
غزل شمارهٔ ۵۳۳ : مدام جام می او حیات می بخشد
غزل شمارهٔ ۵۳۴ : ترک سرمستی مرا دامن کشانم می کشد
غزل شمارهٔ ۵۳۵ : هر کسی نقشی بر آبی می کشند
غزل شمارهٔ ۵۳۶ : می محبت او راحتی به جان بخشد
غزل شمارهٔ ۵۳۷ : هرچه بخشد خدا به ما بخشد
غزل شمارهٔ ۵۳۸ : نعمت الله خدا به ما بخشید
غزل شمارهٔ ۵۳۹ : نعمت الله خدا به ما بخشید
غزل شمارهٔ ۵۴۰ : می خمخانه ای به ما بخشید
غزل شمارهٔ ۵۴۱ : جام گیتی نما به ما بخشید
غزل شمارهٔ ۵۴۲ : دامن از تردامنان جان پدر باید کشید
غزل شمارهٔ ۵۴۳ : از احد احمد آشکارا شد
غزل شمارهٔ ۵۴۴ : آفتابی به ماه پیدا شد
غزل شمارهٔ ۵۴۵ : واحدی در کثیر پیدا شد
غزل شمارهٔ ۵۴۶ : نیمشب ماه ما هویدا شد
غزل شمارهٔ ۵۴۷ : سلطان سراپردهٔ میخانه کجا شد
غزل شمارهٔ ۵۴۸ : هر که او آشنای سلطان شد
غزل شمارهٔ ۵۴۹ : سنبل زلف او پریشان شد
غزل شمارهٔ ۵۵۰ : بلبل جان چو ساکن تن شد
غزل شمارهٔ ۵۵۱ : به عشق چهرهٔ لیلی دل بیچاره مجنون شد
غزل شمارهٔ ۵۵۲ : به سراپردهٔ میخانه روان خواهم شد
غزل شمارهٔ ۵۵۳ : عاقبت سید ما سوی مغان خواهد شد
غزل شمارهٔ ۵۵۴ : مه ز برج شرف چو طالع شد
غزل شمارهٔ ۵۵۵ : عشق او با جان ما پیوسته شد
غزل شمارهٔ ۵۵۶ : بحر عشقش را کران پیدا نشد
غزل شمارهٔ ۵۵۷ : به جز میخانه جای ما نباشد
غزل شمارهٔ ۵۵۸ : وجود صورت و معنی ز جود ما باشد
غزل شمارهٔ ۵۵۹ : گر نه او یار غار ما باشد
غزل شمارهٔ ۵۶۰ : همه عالم فدای ما باشد
غزل شمارهٔ ۵۶۱ : به کام ما بود عالم اگر او یار ما باشد
غزل شمارهٔ ۵۶۲ : به یمن دولت وصلش جهان در حکم ما باشد
غزل شمارهٔ ۵۶۳ : هر که را شیخ آن چنان باشد
غزل شمارهٔ ۵۶۴ : گفتم به خواب بینم گفتا خیال باشد
غزل شمارهٔ ۵۶۵ : همه عالم خیال او باشد
غزل شمارهٔ ۵۶۶ : تو را اهل نظر خوانم گرت منظور او باشد
غزل شمارهٔ ۵۶۷ : هر که او را خبر از اهل دلانش باشد
غزل شمارهٔ ۵۶۸ : ناز با یار غار خوش باشد
غزل شمارهٔ ۵۶۹ : عاشق و یار خویش خوش باشد
غزل شمارهٔ ۵۷۰ : مدام همدم جام شراب خوش باشد
غزل شمارهٔ ۵۷۱ : ما عاشق و مستیم کرامات چه باشد
غزل شمارهٔ ۵۷۲ : کرمش گنج بی کران باشد
غزل شمارهٔ ۵۷۳ : رند مست از بلا نه اندیشد
غزل شمارهٔ ۵۷۴ : هر که او را به نور او بیند
غزل شمارهٔ ۵۷۵ : نقش خیال عالم عارف به خواب بیند
غزل شمارهٔ ۵۷۶ : دلبر سرمست ما عزمی به دریا می کند
غزل شمارهٔ ۵۷۷ : ما مریدیم و پیر ما مرشد
غزل شمارهٔ ۵۷۸ : هر که در کوی تو جانا نفسی بنشیند
غزل شمارهٔ ۵۷۹ : خوشست این دیدهٔ روشن که غیر او نمی بیند
غزل شمارهٔ ۵۸۰ : چشم ما عین ما به ما بیند
غزل شمارهٔ ۵۸۱ : چه خوش چشمی که نور او به نور روی او بیند
غزل شمارهٔ ۵۸۲ : دیدهٔ ما چو روی او بیند
غزل شمارهٔ ۵۸۳ : این دل دریا دل ما عزم دریا می کند
غزل شمارهٔ ۵۸۴ : دل باز عزم کعبهٔ مقصود می کند
غزل شمارهٔ ۵۸۵ : در خرابات مغان خمخانه جوشی می کند
غزل شمارهٔ ۵۸۶ : ترک عشقش ملک جان بگرفت و غارت می کند
غزل شمارهٔ ۵۸۷ : آب چشمم دم به دم از دل روایت می کند
غزل شمارهٔ ۵۸۸ : عاشق جانانم و جانم خروشی می کند
غزل شمارهٔ ۵۸۹ : کشتهٔ عشق او شفا چه کند
غزل شمارهٔ ۵۹۰ : خستهٔ عشق تو بیچاره شفا را چه کند
غزل شمارهٔ ۵۹۱ : دل عاشق نظر به جان نکند
غزل شمارهٔ ۵۹۲ : یاری که می ننوشد از ذوق ما چه داند
غزل شمارهٔ ۵۹۳ : غیر او کی به یاد ما ماند
غزل شمارهٔ ۵۹۴ : عهد با زلف تو بستیم خدا می داند
غزل شمارهٔ ۵۹۵ : دل چو دم از عشق دلبر می زند
غزل شمارهٔ ۵۹۶ : مرغ زیرک بین که یاهو می زند
غزل شمارهٔ ۵۹۷ : عاشقی کز عشق او دم می زند
غزل شمارهٔ ۵۹۸ : ذوق ما در جهان نمی گنجد
غزل شمارهٔ ۵۹۹ : بود و نابود در نمی گنجد
غزل شمارهٔ ۶۰۰ : مراحالی است با جانان که جانم درنمی گنجد
غزل شمارهٔ ۶۰۱ : در این خلوت حکایت درنگنجد
غزل شمارهٔ ۶۰۲ : در دل به جز از خدا نگنجد
غزل شمارهٔ ۶۰۳ : هر که جان در عشق جانان می دهد
غزل شمارهٔ ۶۰۴ : جام و می بخشید و می وی می دهد
غزل شمارهٔ ۶۰۵ : معنی یکی و صورت او در ظهور صد
غزل شمارهٔ ۶۰۶ : توحید و موحد و موحد
غزل شمارهٔ ۶۰۷ : هر که او نیک می کند یابد
غزل شمارهٔ ۶۰۸ : ما به تو هستیم و تو هستی به خود
غزل شمارهٔ ۶۰۹ : خراباتست و خم در جوش و ساقی مست و ما بی خود
غزل شمارهٔ ۶۱۰ : توحید و موحد و موحد
غزل شمارهٔ ۶۱۱ : از سر ذوق دیده ام عین یکی و نام صد
غزل شمارهٔ ۶۱۲ : دلی که درد ندارد دوا کجا یابد
غزل شمارهٔ ۶۱۳ : هرکه فانی شود بقا یابد
غزل شمارهٔ ۶۱۴ : چشم مست تو گر از خواب گران برخیزد
غزل شمارهٔ ۶۱۵ : نور با نور خوش در آویزد
غزل شمارهٔ ۶۱۶ : ساز عشقش نوای دل سازد
غزل شمارهٔ ۶۱۷ : اگر مه روی من روزی نقاب از رخ براندازد
غزل شمارهٔ ۶۱۸ : آتشی در دل است و جان سوزد
غزل شمارهٔ ۶۱۹ : ما انا الحق از فنا خواهیم زد
غزل شمارهٔ ۶۲۰ : عاشقی کو هوای ما دارد
غزل شمارهٔ ۶۲۱ : هر جا که دکانداریست او مایه ز ما دارد
غزل شمارهٔ ۶۲۲ : چو نور دیده چشم من خیالش درنظر دارد
غزل شمارهٔ ۶۲۳ : می خمخانهٔ ما مستی دیگر دارد
غزل شمارهٔ ۶۲۴ : هوای درد بی درمان که دارد
غزل شمارهٔ ۶۲۵ : پردهٔ دیدهٔ من نقش خیالت دارد
غزل شمارهٔ ۶۲۶ : بستهٔ بند بلای تو نجاتی دارد
غزل شمارهٔ ۶۲۷ : هر که از اهل کمال است جلالی دارد
غزل شمارهٔ ۶۲۸ : هر کجا ساغری است می دارد
غزل شمارهٔ ۶۲۹ : عالم از نام او نشان دارد
غزل شمارهٔ ۶۳۰ : هر که او عاشق است جان دارد
غزل شمارهٔ ۶۳۱ : پادشاهی گدای او دارد
غزل شمارهٔ ۶۳۲ : هر کس که هوای ما ندارد
غزل شمارهٔ ۶۳۳ : یاری که خیال دوست دارد
غزل شمارهٔ ۶۳۴ : صاحبنظری کو که جهان درنظر آرد
غزل شمارهٔ ۶۳۵ : گوئیا چشم ابر می خارد
غزل شمارهٔ ۶۳۶ : عقل از اینجا بی خبر او ره به بالا کی برد
غزل شمارهٔ ۶۳۷ : گر ز چین سنبل زلفت صبا بوئی برد
غزل شمارهٔ ۶۳۸ : خوش بود گر او به حالم بنگرد
غزل شمارهٔ ۶۳۹ : چشم ما چون به روی او نگرد
غزل شمارهٔ ۶۴۰ : مقصود بی وسیله حاصل نمی توان کرد
غزل شمارهٔ ۶۴۱ : محبوب دل و راحت جانی چه توان کرد
غزل شمارهٔ ۶۴۲ : نوری است که وصفش به ستاره نتوان کرد
غزل شمارهٔ ۶۴۳ : با چنین درد دلی میل دوا نتوان کرد
غزل شمارهٔ ۶۴۴ : حسن او بر چشم ما پیدا که کرد
غزل شمارهٔ ۶۴۵ : با من بینوا چه خواهی کرد
غزل شمارهٔ ۶۴۶ : دست با او در کمر خواهیم کرد
غزل شمارهٔ ۶۴۷ : کردگار از کرم عیانم کرد
غزل شمارهٔ ۶۴۸ : غنچه در گلستان تبسم کرد
غزل شمارهٔ ۶۴۹ : دوش تا روز دل از عشق تنعم می کرد
غزل شمارهٔ ۶۵۰ : به حکایت شراب نتوان خورد
غزل شمارهٔ ۶۵۱ : عاشقم بر روی نورالله خود
غزل شمارهٔ ۶۵۲ : بیا ای نور چشم ما و خوش بنشین به جای خود
غزل شمارهٔ ۶۵۳ : این که گوئی نعمت الله جان سپرد
غزل شمارهٔ ۶۵۴ : خواجهٔ غافل برفت و جان سپرد
غزل شمارهٔ ۶۵۵ : هر که بد زیست عاقبت بد مُرد
غزل شمارهٔ ۶۵۶ : بود روزی خواجه ای سالار کرد
غزل شمارهٔ ۶۵۷ : چون شراب صاف درمان است مارا دُرد درد
غزل شمارهٔ ۶۵۸ : آن لحظه که جان در تتق غیب نهان بود
غزل شمارهٔ ۶۵۹ : یک دم بی می نمی توان بود
غزل شمارهٔ ۶۶۰ : نقش غیری محال خواهد بود
غزل شمارهٔ ۶۶۱ : گر یکی در هزار خواهد بود
غزل شمارهٔ ۶۶۲ : خواجه آنجا فقیر خواهد بود
غزل شمارهٔ ۶۶۳ : جان مجنون فدای لیلی بود
غزل شمارهٔ ۶۶۴ : آفتاب مه نقابی رو نمود
غزل شمارهٔ ۶۶۵ : این سعادت بین که ما را رو نمود
غزل شمارهٔ ۶۶۶ : خوش خیالی به خواب رو بنمود
غزل شمارهٔ ۶۶۷ : پادشه حکم ما روان بنمود
غزل شمارهٔ ۶۶۸ : صبحدم آفتاب رو بنمود
غزل شمارهٔ ۶۶۹ : بیا که مجلس عشق است و طالع مسعود
غزل شمارهٔ ۶۷۰ : هر کجا صاحبجمالی رو نمود
غزل شمارهٔ ۶۷۱ : جیب شب آفتاب چون بگشود
غزل شمارهٔ ۶۷۲ : نور روی او به چشم ما نمود
غزل شمارهٔ ۶۷۳ : روی خود را به نور دل بنمود
غزل شمارهٔ ۶۷۴ : آفتاب از رخ نقاب مه گشود
غزل شمارهٔ ۶۷۵ : یک نفس یعقوب بی یوسف نبود
غزل شمارهٔ ۶۷۶ : عالم از جود او بود موجود
غزل شمارهٔ ۶۷۷ : به سر عاشقان که عین وجود
غزل شمارهٔ ۶۷۸ : هر کسی را عنایتی فرمود
غزل شمارهٔ ۶۷۹ : لطف ساقی بسی کرم فرمود
غزل شمارهٔ ۶۸۰ : لطف ساقی بسی کرم فرمود
غزل شمارهٔ ۶۸۱ : ساقی ما به ما کرم فرمود
غزل شمارهٔ ۶۸۲ : هستی ما همه بود به وجود
غزل شمارهٔ ۶۸۳ : مائیم ایاز و یار محمود
غزل شمارهٔ ۶۸۴ : هرچه امکان لطف و رحمت بود
غزل شمارهٔ ۶۸۵ : قادر پر کمال کن فیکون
غزل شمارهٔ ۶۸۶ : در همه آینه جمال نمود
غزل شمارهٔ ۶۸۷ : در مرتبه ای ساجد در مرتبه ای مسجود
غزل شمارهٔ ۶۸۸ : نگار مست من هر دم ز نو بزمی بیاراید
غزل شمارهٔ ۶۸۹ : بر بسته نقاب ، دل رباید
غزل شمارهٔ ۶۹۰ : عقل هر دم که در سرود آید
غزل شمارهٔ ۶۹۱ : خواب در چشم خوش نمی آید
غزل شمارهٔ ۶۹۲ : عقل ناقص به کار می ناید
غزل شمارهٔ ۶۹۳ : خیال او به هر نقشی برآید
غزل شمارهٔ ۶۹۴ : ساقی رخ اگر به ما نماید
غزل شمارهٔ ۶۹۵ : عقل چندان که خود بیاراید
غزل شمارهٔ ۶۹۶ : گر در طلب اوئی ناگه به برت آید
غزل شمارهٔ ۶۹۷ : چشمت به تو نور خوش نماید
غزل شمارهٔ ۶۹۸ : نقشی است خیالش که به هر دست بر آید
غزل شمارهٔ ۶۹۹ : با رخ او قمر چه کار آید
غزل شمارهٔ ۷۰۰ : خوش درددلی دارم درمان به چه کار آید
غزل شمارهٔ ۷۰۱ : نوش کن می که روحت افزاید
غزل شمارهٔ ۷۰۲ : ذاتش به صفات می نماید
غزل شمارهٔ ۷۰۳ : ذاتش به صفات می نماید
غزل شمارهٔ ۷۰۴ : گهی عکس رخش جان می نماید
غزل شمارهٔ ۷۰۵ : خیال غیر خوابی می نماید
غزل شمارهٔ ۷۰۶ : جسمی دارم که جان نماید
غزل شمارهٔ ۷۰۷ : نوری که خدا به ما نماید
غزل شمارهٔ ۷۰۸ : مرا هر دم خیالی رو نماید
غزل شمارهٔ ۷۰۹ : عالم چو مثالی است که در آب نماید
غزل شمارهٔ ۷۱۰ : هر که او عین ما به ما جوید
غزل شمارهٔ ۷۱۱ : عاشق آن است که معشوق به جان می جوید
غزل شمارهٔ ۷۱۲ : این و آن بود جمله آن گردید
غزل شمارهٔ ۷۱۳ : این چنین رندی که من دیدم که دید
غزل شمارهٔ ۷۱۴ : عین او در عین اعیان شد پدید
غزل شمارهٔ ۷۱۵ : سالها در طلبت دیده به هر سو گردید
غزل شمارهٔ ۷۱۶ : از کرم جان عزیزم بر جانانه برید
غزل شمارهٔ ۷۱۷ : رخت ما را به سراپردهٔ میخانه برید
غزل شمارهٔ ۷۱۸ : زاهد به سراپردهٔ رندان مگذارید
غزل شمارهٔ ۷۱۹ : کفر سر زلف بت عیار ببینید
غزل شمارهٔ ۷۲۰ : در دور قمر نقطهٔ خورشید ببینید
غزل شمارهٔ ۷۲۱ : آفتاب چرخ معنی بایزید
غزل شمارهٔ ۷۲۲ : ترک می و میخانه به یک بار مگوئید
غزل شمارهٔ ۷۲۳ : در سراپردهٔ دل خانه خدا را طلبید
غزل شمارهٔ ۷۲۴ : زاهد دگر از خلوت تقوی به درافتاد
غزل شمارهٔ ۷۲۵ : آتشی در نهاد جان افتاد
غزل شمارهٔ ۷۲۶ : هر که بر خاک راه او افتاد
غزل شمارهٔ ۷۲۷ : دل به دست زلف دلبر اوفتاد
غزل شمارهٔ ۷۲۸ : آب چشم ما به روی ما فتاد
غزل شمارهٔ ۷۲۹ : هرکه در دریای بی پایان فتاد
غزل شمارهٔ ۷۳۰ : ساقی جامی به این و آن داد
غزل شمارهٔ ۷۳۱ : دردی است در این دل که به درمان نتوان داد
غزل شمارهٔ ۷۳۲ : هر که او در عشق جانان جان نداد
غزل شمارهٔ ۷۳۳ : جام جم می خورم که نوشم باد
غزل شمارهٔ ۷۳۴ : می محبت او نوش کن که نوشت باد
غزل شمارهٔ ۷۳۵ : ورد صاحبنظران فاتحهٔ روی تو باد
غزل شمارهٔ ۷۳۶ : عشق او با جان و دل پیوسته باد
غزل شمارهٔ ۷۳۷ : حضرت سلطان ما پاینده باد
غزل شمارهٔ ۷۳۸ : یا رب ز غم هجران رستیم مبارک باد
غزل شمارهٔ ۷۳۹ : عاشقی کو سر به پای ما نهاد
غزل شمارهٔ ۷۴۰ : آب چشم ما به هر سو رو نهاد
غزل شمارهٔ ۷۴۱ : ترک سرمستم دگر باره کلاه کج نهاد
غزل شمارهٔ ۷۴۲ : اهل نظران دیده به روی تو گشایند
غزل شمارهٔ ۷۴۳ : هر در که به روی ما گشایند
غزل شمارهٔ ۷۴۴ : عارفانی که ما به ما جویند
غزل شمارهٔ ۷۴۵ : ذوقیست دلم را که به عالم نتوان داد
غزل شمارهٔ ۷۴۶ : رندان همه مستند و می از جام ندانند
غزل شمارهٔ ۷۴۷ : دست چپ را یسار می خوانند
غزل شمارهٔ ۷۴۸ : سیدم روح اعظمش خوانند
غزل شمارهٔ ۷۴۹ : مده به باد هوا جان خویشتن بر باد
غزل شمارهٔ ۷۵۰ : ساغر و می مدام در کارند
غزل شمارهٔ ۷۵۱ : آنها که نگار را نگارند
غزل شمارهٔ ۷۵۲ : عمر ما رفته بود باز آمد
غزل شمارهٔ ۷۵۳ : عمر ما رفته بود باز آمد
غزل شمارهٔ ۷۵۴ : واحد به صفات کثرت آمد
غزل شمارهٔ ۷۵۵ : خوش ماه تمامی است که از غیب برآمد
غزل شمارهٔ ۷۵۶ : مستانه ساقی از در در آمد
غزل شمارهٔ ۷۵۷ : ملک عشقش به غیر ما نرسد
غزل شمارهٔ ۷۵۸ : دولت عشق به هر بی سر و پائی نرسد
غزل شمارهٔ ۷۵۹ : دولت وصل تو به ما کی رسد
غزل شمارهٔ ۷۶۰ : هست هشیار و مست نشناسد
غزل شمارهٔ ۷۶۱ : آب حیات از لب ساقی به ما رسید
غزل شمارهٔ ۷۶۲ : نعمت الله باز با ما وا رسید
غزل شمارهٔ ۷۶۳ : او را به خود نبینی او را به او توان دید
غزل شمارهٔ ۷۶۴ : جام می گر به دست ما برسد
غزل شمارهٔ ۷۶۵ : چشمی که چشمهٔ آب از چشم ما روان دید
غزل شمارهٔ ۷۶۶ : نوریست که آن نور به آن نور توان دید
غزل شمارهٔ ۷۶۷ : در دیدهٔ ما نور رخ یار توان دید
غزل شمارهٔ ۷۶۸ : چشمم نورت در این و آن دید
غزل شمارهٔ ۷۶۹ : چشمم نورت در این و آن دید
غزل شمارهٔ ۷۷۰ : نقشش نه خیالی است که در خواب توان دید
غزل شمارهٔ ۷۷۱ : به چشم ما جهانی می توان دید
غزل شمارهٔ ۷۷۲ : در جهنم خراب می گردد
غزل شمارهٔ ۷۷۳ : چارپا در پی علف گردد
غزل شمارهٔ ۷۷۴ : دیده عمری به سر روان گردید
غزل شمارهٔ ۷۷۵ : گرد میخانهٔ دل به جان گردید
غزل شمارهٔ ۷۷۶ : عاشقانی که عشق می بازند
غزل شمارهٔ ۷۷۷ : جان و جانان هر دو باهم سرخوشند
غزل شمارهٔ ۷۷۸ : همه در بحر بیکران غرقند
غزل شمارهٔ ۷۷۹ : به علی رغم عدو باز زدم جامی چند
غزل شمارهٔ ۷۸۰ : کفر زلف او به ایمان کی دهند
غزل شمارهٔ ۷۸۱ : آنها که مقربان شاهند
غزل شمارهٔ ۷۸۲ : خلق دنیا مقلد قالند
غزل شمارهٔ ۷۸۳ : آتشی از عشق او در بزم ما افروختند
غزل شمارهٔ ۷۸۴ : بر هر دریکه رفتیم بر ما روان گشودند
غزل شمارهٔ ۷۸۵ : عاشقان از بیش و کم آسوده اند
غزل شمارهٔ ۷۸۶ : آفتابی را به مه بنموده اند
غزل شمارهٔ ۷۸۷ : کشتگان از دم او زنده شدند
غزل شمارهٔ ۷۸۸ : در ازل بر ما در میخانه را بگشوده اند
غزل شمارهٔ ۷۸۹ : خاکساران که گو به پاکردند
غزل شمارهٔ ۷۹۰ : عاشقان اول ز جان باز آمدند
غزل شمارهٔ ۷۹۱ : آفتابی را هویدا کرده اند
غزل شمارهٔ ۷۹۲ : گنج پنهانی که پیدا کرده اند
غزل شمارهٔ ۷۹۳ : آب حیات ماست که می نام کرده اند
غزل شمارهٔ ۷۹۴ : غرهٔ ماه مبارک بین که غرا کرده اند
غزل شمارهٔ ۷۹۵ : مشکلات ما چو حل ، وا کرده اند
غزل شمارهٔ ۷۹۶ : این خط نگر که بر رخ جانان کشیده اند
غزل شمارهٔ ۷۹۷ : عاشقان درش از درد دوا یافته اند
غزل شمارهٔ ۷۹۸ : آتش عشق همان دم که بر افروخته اند
غزل شمارهٔ ۷۹۹ : بحریان احوال دریا گفته اند
غزل شمارهٔ ۸۰۰ : مدام همدم جام شراب باشد رند
غزل شمارهٔ ۸۰۱ : تا نگوئی که خواجه مالش ماند
غزل شمارهٔ ۸۰۲ : سلطان که بود گدای سید
غزل شمارهٔ ۸۰۳ : خوش در میخانه را بگشاده اند
غزل شمارهٔ ۸۰۴ : خاک پاک ما به می بسرشته اند
غزل شمارهٔ ۸۰۵ : بیا ای جان و ای جانان سید
غزل شمارهٔ ۸۰۶ : گر یار غار خواهی مائیم یار سید
غزل شمارهٔ ۸۰۷ : بشنو ای عاشق سرمست هوا را بگذار
غزل شمارهٔ ۸۰۸ : اگر سودای ما داری ز سودای جهان بگذر
غزل شمارهٔ ۸۰۹ : عشق جان عاشقان است ای پسر
غزل شمارهٔ ۸۱۰ : نور چشم ما به چشم ما نگر
غزل شمارهٔ ۸۱۱ : قطره و دریا به عین ما نگر
غزل شمارهٔ ۸۱۲ : نور چشم با به چشم ما نگر
غزل شمارهٔ ۸۱۳ : قطره قطره جمع کن دریا نگر
غزل شمارهٔ ۸۱۴ : یک نظر در چشم مست ما نگر
غزل شمارهٔ ۸۱۵ : یک نظر در چشم مست ما نگر
غزل شمارهٔ ۸۱۶ : یک نظر در چشم مست ما نگر
غزل شمارهٔ ۸۱۷ : یک نظر در چشم مست ما نگر
غزل شمارهٔ ۸۱۸ : یک نظر در چشم مست ما نگر
غزل شمارهٔ ۸۱۹ : یک نظر در چشم مست ما نگر
غزل شمارهٔ ۸۲۰ : آینه بستان جمال او نگر
غزل شمارهٔ ۸۲۱ : نظری کن در آن جمال نگر
غزل شمارهٔ ۸۲۲ : هر چه می بینی همه مطلق نگر
غزل شمارهٔ ۸۲۳ : صورت و معنی و جام جم نگر
غزل شمارهٔ ۸۲۴ : چهار حضرت در یکی حضرت نگر
غزل شمارهٔ ۸۲۵ : مظهر و مهر به همدیگر نگر
غزل شمارهٔ ۸۲۶ : هرچه می بینی به او می نگر
غزل شمارهٔ ۸۲۷ : هر چه بینی به نور او بنگر
غزل شمارهٔ ۸۲۸ : بیا به دیدهٔ ما روی یار ما بنگر
غزل شمارهٔ ۸۲۹ : در حسن ماهرویان آن آفتاب بنگر
غزل شمارهٔ ۸۳۰ : در حسن ماهرویان تو آفتاب بنگر
غزل شمارهٔ ۸۳۱ : راه شرابخانه را می دهمت نشان دگر
غزل شمارهٔ ۸۳۲ : عقل غیر از عقال نیست دگر
غزل شمارهٔ ۸۳۳ : ای مرا در هر سخن بحری گر
غزل شمارهٔ ۸۳۴ : یافتم از نور تو تابی دگر
غزل شمارهٔ ۸۳۵ : جز وجود او نمی دانیم موجودی دگر
غزل شمارهٔ ۸۳۶ : عشق جان عاشقان است ای پسر
غزل شمارهٔ ۸۳۷ : مه نقاب آفتاب است ای پسر
غزل شمارهٔ ۸۳۸ : عشق او ما را به کام است ای پسر
غزل شمارهٔ ۸۳۹ : مال قلبش کن لام است ای پسر
غزل شمارهٔ ۸۴۰ : نیست شو تا هست گردی ای پسر
غزل شمارهٔ ۸۴۱ : نام آن لعل شکر بار مبر
غزل شمارهٔ ۸۴۲ : بیا با یوسف کنعان به سر بر
غزل شمارهٔ ۸۴۳ : در ره او راهرو پای چه باشد به سر
غزل شمارهٔ ۸۴۴ : نقش بندی می کند هر دم خیالش در نظر
غزل شمارهٔ ۸۴۵ : نعمت الله است عالم سر به سر
غزل شمارهٔ ۸۴۶ : مدتی گشتیم گرد بحر و بر
غزل شمارهٔ ۸۴۷ : عاشق و رندیم و شاهد در نظر
غزل شمارهٔ ۸۴۸ : روشن است از نور رویش دیدهٔ اهل نظر
غزل شمارهٔ ۸۴۹ : یک حقیقت هست ما را در نظر
غزل شمارهٔ ۸۵۰ : یک نظر در چشم سرمستی نگر
غزل شمارهٔ ۸۵۱ : نیست ما را هیچ غیری در نظر
غزل شمارهٔ ۸۵۲ : راه را گم کرده ای جان پدر
غزل شمارهٔ ۸۵۳ : جام جهان نماست که داریم در نظر
غزل شمارهٔ ۸۵۴ : نور روی اوست ما را در نظر
غزل شمارهٔ ۸۵۵ : دل فدا کرده ایم و جان بر سر
غزل شمارهٔ ۸۵۶ : چنین دردی که من دارم همیشه بی دوا خوشتر
غزل شمارهٔ ۸۵۷ : عشق جانان ما ز جان خوشتر
غزل شمارهٔ ۸۵۸ : آمد خیال غیر چو خوابیم در نظر
غزل شمارهٔ ۸۵۹ : اگر سودای ما داری ز سودای جهان بگذر
غزل شمارهٔ ۸۶۰ : بیا از بود و از نابوده بگذر
غزل شمارهٔ ۸۶۱ : عشق بازی از سر جان درگذر
غزل شمارهٔ ۸۶۲ : عاشقم من به قطب دین حیدر
غزل شمارهٔ ۸۶۳ : جام گیتی نما به دست آور
غزل شمارهٔ ۸۶۴ : بشنو حضرتش به دست آور
غزل شمارهٔ ۸۶۵ : یار صاحب نظر به دست آور
غزل شمارهٔ ۸۶۶ : برو و دلبری به دست آور
غزل شمارهٔ ۸۶۷ : بیا و یک دمی با ما برآور
غزل شمارهٔ ۸۶۸ : رندانه بیا ساقی و خمخانه به دست آر
غزل شمارهٔ ۸۶۹ : در گوشهٔ میخانه نشستیم دگر بار
غزل شمارهٔ ۸۷۰ : خوش بر در میخانه نشستیم دگر بار
غزل شمارهٔ ۸۷۱ : گرفته عشق او دستم دگر بار
غزل شمارهٔ ۸۷۲ : بی رخ جانان به گلزارم چه کار
غزل شمارهٔ ۸۷۳ : به کام ماست می و جام و جسم و جان هر چار
غزل شمارهٔ ۸۷۴ : گر خدا را دوست داری مصطفی رادوست دار
غزل شمارهٔ ۸۷۵ : گر تو مرد موحدی ای یار
غزل شمارهٔ ۸۷۶ : گر ذات کند ظهور ای یار
غزل شمارهٔ ۸۷۷ : یار یاران یار باش ای یار
غزل شمارهٔ ۸۷۸ : در ترقی همیشه باش ای یار
غزل شمارهٔ ۸۷۹ : مو نمی گنجد میان ما و یار
غزل شمارهٔ ۸۸۰ : منم آئینهٔ حقیقت یار
غزل شمارهٔ ۸۸۱ : زر یکی و تنگهٔ زر بی شمار
غزل شمارهٔ ۸۸۲ : آفتابی رو نموده بی غبار
غزل شمارهٔ ۸۸۳ : صبحدم شد آفتابی آشکار
غزل شمارهٔ ۸۸۴ : خوش خیالی نقش بسته آن نگار
غزل شمارهٔ ۸۸۵ : ساقیا جام خوشگوار بیار
غزل شمارهٔ ۸۸۶ : یک هویت در مراتب می نماید صدهزار
غزل شمارهٔ ۸۸۷ : بندهٔ خود ز خاک ره بردار
غزل شمارهٔ ۸۸۸ : مائیم که ذاکریم و مذکور
غزل شمارهٔ ۸۸۹ : برو ای عقل سرگردان که ما مستیم و تو مخمور
غزل شمارهٔ ۸۹۰ : به هر طرف که نظر می کنم توئی منظور
غزل شمارهٔ ۸۹۱ : در مرتبه ای سرمست در مرتبه ای مخمور
غزل شمارهٔ ۸۹۲ : ساقی بیار جام می و دست ما بگیر
غزل شمارهٔ ۸۹۳ : ملک اگر خواهد کسی گو هان بگیر
غزل شمارهٔ ۸۹۴ : منظور یکی ، یکی است ناظر
غزل شمارهٔ ۸۹۵ : می رود عمر ما دریغا عمر
غزل شمارهٔ ۸۹۶ : رند مستیم و عشق شورانگیز
غزل شمارهٔ ۸۹۷ : من سودازده با عشق درافتادم باز
غزل شمارهٔ ۸۹۸ : در میخانه را گشادم باز
غزل شمارهٔ ۸۹۹ : مرغ جانم می کند پرواز باز
غزل شمارهٔ ۹۰۰ : عاشق و مست و رندم و جانباز
غزل شمارهٔ ۹۰۱ : شاهبازی درآمد از در باز
غزل شمارهٔ ۹۰۲ : خاطرم می کشد سوی شیراز
غزل شمارهٔ ۹۰۳ : برو ای میر من به مال مناز
غزل شمارهٔ ۹۰۴ : بیا و پردهٔ هستی برانداز
غزل شمارهٔ ۹۰۵ : که را روئی چنین زیباست امروز
غزل شمارهٔ ۹۰۶ : میخانه سبیل ماست امروز
غزل شمارهٔ ۹۰۷ : به کام دل رسیدم باز امروز
غزل شمارهٔ ۹۰۸ : درد از تو خوش است و هم دوا نیز
غزل شمارهٔ ۹۰۹ : شاهان همه حیران جمال تو گدا نیز
غزل شمارهٔ ۹۱۰ : خاک میخانه بر سر ما ریز
غزل شمارهٔ ۹۱۱ : عشق بازی روان از جان برخیز
غزل شمارهٔ ۹۱۲ : دیده نقشی چو خیال تو ندیده هرگز
غزل شمارهٔ ۹۱۳ : بر در میخانه بنشستیم باز
غزل شمارهٔ ۹۱۴ : ار شراب نیمشب امروز سرمستیم باز
غزل شمارهٔ ۹۱۵ : دل به دست زلف او دادیم باز
غزل شمارهٔ ۹۱۶ : مرغ دل در دام زلف دلبری افتاده باز
غزل شمارهٔ ۹۱۷ : خوش دری بر روی ما بگشاد باز
غزل شمارهٔ ۹۱۸ : رنج غربت تو از غریبان پرس
غزل شمارهٔ ۹۱۹ : لذت جان ما ز مستان پرس
غزل شمارهٔ ۹۲۰ : جام خوشی ز دُردی دردش چو ما بپرس
غزل شمارهٔ ۹۲۱ : رنج عشقی کشیده ام که مپرس
غزل شمارهٔ ۹۲۲ : گرم و سردی چشیده ام که مپرس
غزل شمارهٔ ۹۲۳ : جام می را به نوش و خوش میباش
غزل شمارهٔ ۹۲۴ : شراب شوق را پیمانه می باش
غزل شمارهٔ ۹۲۵ : جان به جانان سپار و خوش می باش
غزل شمارهٔ ۹۲۶ : دل به دلبر گذار و خوش می باش
غزل شمارهٔ ۹۲۷ : دُرد دردش بنوش خوش می باش
غزل شمارهٔ ۹۲۸ : سیدی خواهی پناه و بنده باش
غزل شمارهٔ ۹۲۹ : گر فسرده نیستی گر ما نه باش
غزل شمارهٔ ۹۳۰ : ای دل ار عاشقی بیا خوش باش
غزل شمارهٔ ۹۳۱ : ای دل ار چه شکسته ای خوش باش
غزل شمارهٔ ۹۳۲ : زر بپاش و خواجهٔ زر پاش باش
غزل شمارهٔ ۹۳۳ : عشق سرمست است و دارد دور باش
غزل شمارهٔ ۹۳۴ : پاک باش و بی وضو یک دم مباش
غزل شمارهٔ ۹۳۵ : اگر میلی به ما داری بیا و بندهٔ ما باش
غزل شمارهٔ ۹۳۶ : در میکده مست و رند و قلاش
غزل شمارهٔ ۹۳۷ : بحر در جوش است و جانم درخروش
غزل شمارهٔ ۹۳۸ : خم می در جوش و رندان درخروش
غزل شمارهٔ ۹۳۹ : به گوش و هوش من آمدند ای ساقی دوش
غزل شمارهٔ ۹۴۰ : زهد بگذار و خرقه را بفروش
غزل شمارهٔ ۹۴۱ : در خرابات تا سحرگه دوش
غزل شمارهٔ ۹۴۲ : جام می شادی رندان نوش نوش
غزل شمارهٔ ۹۴۳ : دُرد دردش چو صاف درمان نوش
غزل شمارهٔ ۹۴۴ : از جام حباب آب می نوش
غزل شمارهٔ ۹۴۵ : دلخوشم از عشق جان افزای خویش
غزل شمارهٔ ۹۴۶ : بیا ای نور چشم ما و خوش بنشین به جای خویش
غزل شمارهٔ ۹۴۷ : سوختم بر آتش دل عود خویش
غزل شمارهٔ ۹۴۸ : عزتی ده مرا به عزت خویش
غزل شمارهٔ ۹۴۹ : همه عالم چو شبنمی دانش
غزل شمارهٔ ۹۵۰ : هفت هیکل به ذوق می خوانش
غزل شمارهٔ ۹۵۱ : چه خوش جمعیتی داریم از زلف پریشانش
غزل شمارهٔ ۹۵۲ : پریشان کرد حال من سر زلف پریشانش
غزل شمارهٔ ۹۵۳ : ساقی سرخوش ما همدم ما می بینش
غزل شمارهٔ ۹۵۴ : بیا ای نور چشم اهل بینش
غزل شمارهٔ ۹۵۵ : عشق آمد و جام می به دستش
غزل شمارهٔ ۹۵۶ : چیست عالم سایه بان حضرتش
غزل شمارهٔ ۹۵۷ : دیشب به خواب دیدم نقش خیال رویش
غزل شمارهٔ ۹۵۸ : در خواب خوش نماید نقش خیال رویش
غزل شمارهٔ ۹۵۹ : ساقیم می رفت و رندان در پیش
غزل شمارهٔ ۹۶۰ : چه خوشحالی که می یابم جمالش
غزل شمارهٔ ۹۶۱ : دل به دلبر دادم و جان بر سرش
غزل شمارهٔ ۹۶۲ : دیده ندیده هرگز نقش خیال غیرش
غزل شمارهٔ ۹۶۳ : وش مطربیست عشقش بنواخت باز سازش
غزل شمارهٔ ۹۶۴ : روح اعظم نایب حق خوانمش
غزل شمارهٔ ۹۶۵ : بیا ای صوفی صافی می جام صفا درکش
غزل شمارهٔ ۹۶۶ : غلغلهٔ عاشقان مجلس کوی غمش
غزل شمارهٔ ۹۶۷ : آن یکی از هر یکی می جویمش
غزل شمارهٔ ۹۶۸ : عشق او در جان روان می دارمش
غزل شمارهٔ ۹۶۹ : جام عین شراب دریابش
غزل شمارهٔ ۹۷۰ : عاشقانه به یاد او سرخوش
غزل شمارهٔ ۹۷۱ : نور چشم است و مردم دیده
غزل شمارهٔ ۹۷۲ : دُرد دردش دردخواری بایدش
غزل شمارهٔ ۹۷۳ : کاه و جو خلق برد خوش خوش
غزل شمارهٔ ۹۷۴ : این حضور عاشقان است و سماع
غزل شمارهٔ ۹۷۵ : دردمندیم و از دوا فارغ
غزل شمارهٔ ۹۷۶ : عشق او دریا و ما در وی صدف
غزل شمارهٔ ۹۷۷ : وقت آن آمد که ما را باز بنوازی به لطف
غزل شمارهٔ ۹۷۸ : پادشاه عاشقانیم و گدای کوی عشق
غزل شمارهٔ ۹۷۹ : عاشقان غرقند در دریای عشق
غزل شمارهٔ ۹۸۰ : تن به جان زنده است و جان از عشق
غزل شمارهٔ ۹۸۱ : عالم عرض است و جوهرش حق
غزل شمارهٔ ۹۸۲ : در آینهٔ وجود مطلق
غزل شمارهٔ ۹۸۳ : منم آن رند عاشق مطلق
غزل شمارهٔ ۹۸۴ : در محیطی فکنده ام زورق
غزل شمارهٔ ۹۸۵ : عشق است زیاده بر همه خلق
غزل شمارهٔ ۹۸۶ : بیا که عاشق مستیم و همدمان موافق
غزل شمارهٔ ۹۸۷ : ای گشته خجل از گل روی تو شقایق
غزل شمارهٔ ۹۸۸ : گوید سخن آن نازنین نیمی شکر نیمی نمک
غزل شمارهٔ ۹۸۹ : ای نهان کرده در آن تنگ شکربار نمک
غزل شمارهٔ ۹۹۰ : گر مشکگ را شکی باشد به یک
غزل شمارهٔ ۹۹۱ : امشب شب قدر است و بر احباب مبارک
غزل شمارهٔ ۹۹۲ : سخن نازکان بود نازک
غزل شمارهٔ ۹۹۳ : شاها کرمی کن و مکن جنگ
غزل شمارهٔ ۹۹۴ : نقش نقاش است نقش این خیال
غزل شمارهٔ ۹۹۵ : آفتابی می پرستم لایزال
غزل شمارهٔ ۹۹۶ : ای دهنت وهم میانت خیال
غزل شمارهٔ ۹۹۷ : ای لب تو چشمهٔ آب زلال
غزل شمارهٔ ۹۹۸ : خواجه مخمور باز ماند به مال
غزل شمارهٔ ۹۹۹ : دل صفهٔ صفاست و ما صوفیان دل
غزل شمارهٔ ۱۰۰۰ : جان کیست بندهٔ حرم کبریای دل
غزل شمارهٔ ۱۰۰۱ : بایزید است جان و هم جانان دل
غزل شمارهٔ ۱۰۰۲ : جام گیتی نماست یعنی دل
غزل شمارهٔ ۱۰۰۳ : اگر ذوق خوشی خواهی حریفی کن دمی بادل
غزل شمارهٔ ۱۰۰۴ : حاصل ما دل است و حاصل دل
غزل شمارهٔ ۱۰۰۵ : دل طالب یار و یار در دل
غزل شمارهٔ ۱۰۰۶ : به جز درد سر از غافل چه حاصل
غزل شمارهٔ ۱۰۰۷ : من چنین سرمست یارم سن نجک من سو بله گل
غزل شمارهٔ ۱۰۰۸ : دختری بر باد داده غنچهٔ خندان گل
غزل شمارهٔ ۱۰۰۹ : ز آفتاب مهر او تابندهام
غزل شمارهٔ ۱۰۱۰ : شکر گویم که باز سر مستم
غزل شمارهٔ ۱۰۱۱ : علم صید است و قید کن محکم
غزل شمارهٔ ۱۰۱۲ : نیم شب خوش آفتابی دیدهایم
غزل شمارهٔ ۱۰۱۳ : در خرابات مغان مست و خراب افتادهایم
غزل شمارهٔ ۱۰۱۴ : خوش در میخانهای بگشادهایم
غزل شمارهٔ ۱۰۱۵ : دل به دلبر جان به جانان دادهایم
غزل شمارهٔ ۱۰۱۶ : گر عشق نبازیم در اینجا به چه کاریم
غزل شمارهٔ ۱۰۱۷ : چه خوش باشد گرت باشد فراغت از همه عالم
غزل شمارهٔ ۱۰۱۸ : مائیم ز نار عشق آدم
غزل شمارهٔ ۱۰۱۹ : باز رستیم از وجود و از عدم
غزل شمارهٔ ۱۰۲۰ : فارغیم از وجود و هم ز عدم
غزل شمارهٔ ۱۰۲۱ : آفتابیست حضرت آدم
غزل شمارهٔ ۱۰۲۲ : در آینهٔ وجود آدم
غزل شمارهٔ ۱۰۲۳ : سه نقطه یک الف همی نگرم
غزل شمارهٔ ۱۰۲۴ : شیخ ما بود در حرم محرم
غزل شمارهٔ ۱۰۲۵ : منصب مستان ما ترک وجود و عدم
غزل شمارهٔ ۱۰۲۶ : مقصود توئی ز جمله عالم
غزل شمارهٔ ۱۰۲۷ : همدمی گر طلب کنی یک دم
غزل شمارهٔ ۱۰۲۸ : تا بود عشق تو بود من عاشق تو بودم
غزل شمارهٔ ۱۰۲۹ : در مجمر عشق سوخت عودم
غزل شمارهٔ ۱۰۳۰ : سالها شد که به جان طالب جانان خودم
غزل شمارهٔ ۱۰۳۱ : مدتی شد که به جان در پی جانان خودم
غزل شمارهٔ ۱۰۳۲ : تا جمالش دیده ام حیران شدم
غزل شمارهٔ ۱۰۳۳ : عاقلی بودم به عشق یار دیوانه شدم
غزل شمارهٔ ۱۰۳۴ : نقش خیال رویش دیشب به خواب دیدم
غزل شمارهٔ ۱۰۳۵ : در خرابات گرد گردیدم
غزل شمارهٔ ۱۰۳۶ : روشن است از نور رویش چشم مست سیدم
غزل شمارهٔ ۱۰۳۷ : به هرحالی که پیش آید خیالی نقش می بندم
غزل شمارهٔ ۱۰۳۸ : عاشق و مستم و در کوی مغان می گردم
غزل شمارهٔ ۱۰۳۹ : توبه از زهد و زاهدی کردم
غزل شمارهٔ ۱۰۴۰ : گر بر افروزد آتش در دم
غزل شمارهٔ ۱۰۴۱ : عشق آمد که بلا آوردم
غزل شمارهٔ ۱۰۴۲ : دل دارم و جان بدو سپردم
غزل شمارهٔ ۱۰۴۳ : عشق او هر ساعتی بنوازدم
غزل شمارهٔ ۱۰۴۴ : آتش عشق تو جان می سوزدم
غزل شمارهٔ ۱۰۴۵ : بیا و همدم ما شو به عشق او یک دم
غزل شمارهٔ ۱۰۴۶ : شمع جان هر نفسی ز آتش دل برگیرم
غزل شمارهٔ ۱۰۴۷ : خوش حیاتی که پیش او میرم
غزل شمارهٔ ۱۰۴۸ : هر کجا حسن خوشی می نگرم
غزل شمارهٔ ۱۰۴۹ : در همه آینه یکی نگرم
غزل شمارهٔ ۱۰۵۰ : جام گیتی نماست در نظرم
غزل شمارهٔ ۱۰۵۱ : خبر از دل اگر پرسی منم کز دل خبر دارم
غزل شمارهٔ ۱۰۵۲ : عشق او در میان جان دارم
غزل شمارهٔ ۱۰۵۳ : هر چه خواهی بجو که آن داریم
غزل شمارهٔ ۱۰۵۴ : خوش خیالی را به خوبی دیده ام
غزل شمارهٔ ۱۰۵۵ : نیم شب خوش آفتابی دیده ام
غزل شمارهٔ ۱۰۵۶ : تا جمالش در تجلی دیده ام
غزل شمارهٔ ۱۰۵۷ : تا گلی از گلستانش چیده ام
غزل شمارهٔ ۱۰۵۸ : بر در میخانه مست افتاده ام
غزل شمارهٔ ۱۰۵۹ : من در این ره نیز بوئی برده ام
غزل شمارهٔ ۱۰۶۰ : باز سرمست جام جم شده ام
غزل شمارهٔ ۱۰۶۱ : پادشاهی می کنم تا بنده ام
غزل شمارهٔ ۱۰۶۲ : زآفتاب مهر او تابنده ام
غزل شمارهٔ ۱۰۶۳ : عاشق روی نازنین توام
غزل شمارهٔ ۱۰۶۴ : حالی است مرا با می و مستان که چه گویم
غزل شمارهٔ ۱۰۶۵ : داریم نگاری به کمالی که چه گویم
غزل شمارهٔ ۱۰۶۶ : بنمود جمالی به کمالی که چه گویم
غزل شمارهٔ ۱۰۶۷ : نازی است از آن جانب و نازی که چه گویم
غزل شمارهٔ ۱۰۶۸ : داریم حضوری و سرابی که چه گویم
غزل شمارهٔ ۱۰۶۹ : غرقهٔ آب و آب می جویم
غزل شمارهٔ ۱۰۷۰ : سخنی خوش به ذوق می گویم
غزل شمارهٔ ۱۰۷۱ : اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم
غزل شمارهٔ ۱۰۷۲ : می خوردم و از خمار رستم
غزل شمارهٔ ۱۰۷۳ : به حمدالله که من امروز از بند بلا جستم
غزل شمارهٔ ۱۰۷۴ : رفتم به در خانه میخانه نشستم
غزل شمارهٔ ۱۰۷۵ : شکر گویم که توبه بشکستم
غزل شمارهٔ ۱۰۷۶ : در خرابات عشق سرمستم
غزل شمارهٔ ۱۰۷۷ : مدتی در به در به جان گشتم
غزل شمارهٔ ۱۰۷۸ : ز نور روی او تابنده گشتم
غزل شمارهٔ ۱۰۷۹ : آتش عشقش خوشی افروختم
غزل شمارهٔ ۱۰۸۰ : مست می ملامتم نیست سر سلامتم
غزل شمارهٔ ۱۰۸۱ : من رند خراباتم ایمن ز کراماتم
غزل شمارهٔ ۱۰۸۲ : من به خدا که از خدا غیر خدا نمی خوهم
غزل شمارهٔ ۱۰۸۳ : بگذر ز وجود و ز عدم هم
غزل شمارهٔ ۱۰۸۴ : غیر او با او نگنجد در دلم
غزل شمارهٔ ۱۰۸۵ : آفتابست و سایه بان عالم
غزل شمارهٔ ۱۰۸۶ : گدای عشقم و سلطان عالم
غزل شمارهٔ ۱۰۸۷ : همچو ما کیست مست در عالم
غزل شمارهٔ ۱۰۸۸ : پیرهن گر کهنه گردد یوسف جان را چه غم
غزل شمارهٔ ۱۰۸۹ : با سر زلف بتی باز در افتاد دلم
غزل شمارهٔ ۱۰۹۰ : در خرابات فنا جام بقا می نوشم
غزل شمارهٔ ۱۰۹۱ : می عشقش به کام می نوشم
غزل شمارهٔ ۱۰۹۲ : منم که جام می ذوالجلال می نوشم
غزل شمارهٔ ۱۰۹۳ : سر کویت به همه ملک جهان نفروشم
غزل شمارهٔ ۱۰۹۴ : دُرد دردش به ذوق می نوشم
غزل شمارهٔ ۱۰۹۵ : از جام وحدت سرخوشم هر دم مئی درمی کشم
غزل شمارهٔ ۱۰۹۶ : منم که عاشق دیدار یار خود باشم
غزل شمارهٔ ۱۰۹۷ : میخانه سبیل ماست مخمور کجا باشیم
غزل شمارهٔ ۱۰۹۸ : ما اگر شاه اگر گدا باشیم
غزل شمارهٔ ۱۰۹۹ : فاش شد نام ما که قلاشیم
غزل شمارهٔ ۱۱۰۰ : ما چو در سایهٔ الطاف خدا می باشیم
غزل شمارهٔ ۱۱۰۱ : ما حلقه به گوش می فروشیم
غزل شمارهٔ ۱۱۰۲ : ما سلطنت فقر به عالم نفروشیم
غزل شمارهٔ ۱۱۰۳ : علم توحید نیک می دانم
غزل شمارهٔ ۱۱۰۴ : من به جان دوستدار رندانم
غزل شمارهٔ ۱۱۰۵ : مطرب خوش نوای رندانم
غزل شمارهٔ ۱۱۰۶ : حضرتی غیر او نمی دانم
غزل شمارهٔ ۱۱۰۷ : بُود ممکن که من بی جان بمانم
غزل شمارهٔ ۱۱۰۸ : چنان سرمست و شیدایم که پا از سر نمی دانم
غزل شمارهٔ ۱۱۰۹ : من ترک می و صحبت رندان نتوانم
غزل شمارهٔ ۱۱۱۰ : من ترک می و صحبت رندان نتوانم
غزل شمارهٔ ۱۱۱۱ : درد دل آمد که درمانت منم
غزل شمارهٔ ۱۱۱۲ : غم مخور یارا که غمخوارت منم
غزل شمارهٔ ۱۱۱۳ : دولت وصل یار می بینم
غزل شمارهٔ ۱۱۱۴ : به عشق چشم بیمارت دلم بیمار می بینم
غزل شمارهٔ ۱۱۱۵ : نقش عالم خیال می بینم
غزل شمارهٔ ۱۱۱۶ : یار خود را به ناز می بینم
غزل شمارهٔ ۱۱۱۷ : نظری می کنم و وجه خدا می بینم
غزل شمارهٔ ۱۱۱۸ : چشم مستت به خواب می بینم
غزل شمارهٔ ۱۱۱۹ : خیال روی تو دائم به خواب می بینم
غزل شمارهٔ ۱۱۲۰ : هر چه بینم به نور او بینم
غزل شمارهٔ ۱۱۲۱ : ای عاشقان ای عاشقان من پیر را برنا کنم
غزل شمارهٔ ۱۱۲۲ : عاشق آن گلعذارم چون کنم
غزل شمارهٔ ۱۱۲۳ : توبه از می کجا کنم نکنم
غزل شمارهٔ ۱۱۲۴ : من خلاف خدا کنم نکنم
غزل شمارهٔ ۱۱۲۵ : عاشق مستم به کوی می فروشان می روم
غزل شمارهٔ ۱۱۲۶ : از جام عشقش مست مدامم
غزل شمارهٔ ۱۱۲۷ : میخانه سبیل ماست مخمور کجا باشیم
غزل شمارهٔ ۱۱۲۸ : ما اگر شاه اگر گدا باشیم
غزل شمارهٔ ۱۱۲۹ : ما خدا چون شما نمی طلبیم
غزل شمارهٔ ۱۱۳۰ : خسته حالیم و ز زلف تو شفا می طلبیم
غزل شمارهٔ ۱۱۳۱ : عجب است این که من ز من طلبم
غزل شمارهٔ ۱۱۳۲ : مجمع صاحبدلان زلف پریشان یافتم
غزل شمارهٔ ۱۱۳۳ : قطب عالم روح اعظم یافتم
غزل شمارهٔ ۱۱۳۴ : درد دل بردیم و درمان یافتیم
غزل شمارهٔ ۱۱۳۵ : درد دل بردیم و درمان یافتیم
غزل شمارهٔ ۱۱۳۶ : جان فدا کردیم و جانان یافتیم
غزل شمارهٔ ۱۱۳۷ : بینشانی را نشانش یافتیم
غزل شمارهٔ ۱۱۳۸ : وقت ما خوش شد که ما ملک گدائی یافتیم
غزل شمارهٔ ۱۱۳۹ : تا ز درد دل دوائی یافتیم
غزل شمارهٔ ۱۱۴۰ : نقد گنج عشق او در کنج دل ما یافتیم
غزل شمارهٔ ۱۱۴۱ : مستیم و خراب و می پرستیم
غزل شمارهٔ ۱۱۴۲ : دل در آن زلف پرشکن بستیم
غزل شمارهٔ ۱۱۴۳ : رخت بربستیم و دل برداشتیم
غزل شمارهٔ ۱۱۴۴ : مائیم که مظهر صفاتیم
غزل شمارهٔ ۱۱۴۵ : نور او عین این و آن دیدیم
غزل شمارهٔ ۱۱۴۶ : ما زنگ ز آینه زدودیم
غزل شمارهٔ ۱۱۴۷ : ما ز می شوق او عاشق و مست آمدیم
غزل شمارهٔ ۱۱۴۸ : مستانه ملک صورت و معنی به هم زدیم
غزل شمارهٔ ۱۱۴۹ : با خراباتئی در افتادیم
غزل شمارهٔ ۱۱۵۰ : میخانهٔ ذوق درگشادیم
غزل شمارهٔ ۱۱۵۱ : ما آینه در نمد کشیدیم
غزل شمارهٔ ۱۱۵۲ : بیا تا با تو ما همباز گردیم
غزل شمارهٔ ۱۱۵۳ : هر آن نقشی که بر دیده کشیدیم
غزل شمارهٔ ۱۱۵۴ : تا مجرد از دل و از جان شدیم
غزل شمارهٔ ۱۱۵۵ : هر چه داریم ما از او داریم
غزل شمارهٔ ۱۱۵۶ : هرچه داریم از خدا داریم
غزل شمارهٔ ۱۱۵۷ : عشق او در میان جان داریم
غزل شمارهٔ ۱۱۵۸ : اگر رندی و می نوشی بیا میخانه ای داریم
غزل شمارهٔ ۱۱۵۹ : ما با تو به جز یاری داریم نداریم
غزل شمارهٔ ۱۱۶۰ : گر دست دهد دامن دلبر نگذاریم
غزل شمارهٔ ۱۱۶۱ : خیزید که تا جام شرابی به کف آریم
غزل شمارهٔ ۱۱۶۲ : نقش خیال رویش بر دیده می نگاریم
غزل شمارهٔ ۱۱۶۳ : ما عاشق چشم مست یاریم
غزل شمارهٔ ۱۱۶۴ : دایم به خیال آن نگاریم
غزل شمارهٔ ۱۱۶۵ : ما به لطف پادشه مستظهریم
غزل شمارهٔ ۱۱۶۶ : ما عاشق رند دلپذیریم
غزل شمارهٔ ۱۱۶۷ : ما خراباتیان جان بازیم
غزل شمارهٔ ۱۱۶۸ : اجازت گر دهد دلبر به پای او سر اندازیم
غزل شمارهٔ ۱۱۶۹ : جان و دل ایثار جانان کرده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۷۰ : این عنایت بین که ما دربارهٔ جان کرده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۷۱ : جان فدای عشق جانان کرده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۷۲ : باز هوای تو هوس کرده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۷۳ : نور او در چشم بینا دیده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۷۴ : عشق او در بحر و در بر دیده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۷۵ : روشنی چشم جان ازنور جانان دیده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۷۶ : تا به نور روی خوب او جمالش دیده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۷۷ : یک نظر از اهل دل تا دیده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۷۸ : تا خیال روی او در آب دیده دیده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۷۹ : تا بیانش در کنار آورده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۸۰ : درس عشق از دفتر جان خوانده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۸۱ : در خرابات مغان مست وخراب افتاده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۸۲ : مست و رند و لاابالی در جهان افتاده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۸۳ : ما دم از عشق در قدم زده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۸۴ : دردمندیم و به امید دوا آمده ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۸۵ : ما علم عشق بر ورق جان نوشته ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۸۶ : منم مجنون منم لیلی نمی گوئی چه می گویم
غزل شمارهٔ ۱۱۸۷ : تا خیال روی او بر دیده نقشی بسته ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۸۸ : باز ساز عشق را بنواختیم
غزل شمارهٔ ۱۱۸۹ : مدتی شد که به جان باتو در آمیخته ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۹۰ : مائیم کز جهان همه دل برگرفته ایم
غزل شمارهٔ ۱۱۹۱ : همه جا طالب وصال توایم
غزل شمارهٔ ۱۱۹۲ : عشق است که مبتلای اوئیم
غزل شمارهٔ ۱۱۹۳ : زنده به حیات عشق اوئیم
غزل شمارهٔ ۱۱۹۴ : چنانکه عشق بگوید به ما چنان گوئیم
غزل شمارهٔ ۱۱۹۵ : از ازل تا به ابد آینه دار اوئیم
غزل شمارهٔ ۱۱۹۶ : ما مظهر نور مصطفائیم
غزل شمارهٔ ۱۱۹۷ : ما خود بینیم و خود نمائیم
غزل شمارهٔ ۱۱۹۸ : غرقهٔ بحر بیکران مائیم
غزل شمارهٔ ۱۱۹۹ : ما عاشق و مستیم و طلبکار خدائیم
غزل شمارهٔ ۱۲۰۰ : ما بندهٔ مطلق خدائیم
غزل شمارهٔ ۱۲۰۱ : بندهٔ سید سرمستانیم
غزل شمارهٔ ۱۲۰۲ : به سر خواجه که ما مستانیم
غزل شمارهٔ ۱۲۰۳ : ما مرشد عشاق خرابات جهانیم
غزل شمارهٔ ۱۲۰۴ : مستیم و خرابیم و گرفتار فلانیم
غزل شمارهٔ ۱۲۰۵ : ظاهراً جسم و باطناً جانیم
غزل شمارهٔ ۱۲۰۶ : ما ساقی سرمست خرابات جهانیم
غزل شمارهٔ ۱۲۰۷ : از ما کناره کردی ما با تو درمیانیم
غزل شمارهٔ ۱۲۰۸ : نو فروشان کهنه پوشانیم
غزل شمارهٔ ۱۲۰۹ : لذت رند مست ما دانیم
غزل شمارهٔ ۱۲۱۰ : ما اناالحق از وجود حق مطلق می زنیم
غزل شمارهٔ ۱۲۱۱ : ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
غزل شمارهٔ ۱۲۱۲ : عاشقانه عشقبازی می کنیم
غزل شمارهٔ ۱۲۱۳ : نور چشمست او به او بینیم
غزل شمارهٔ ۱۲۱۴ : هر چند ما به جسم ز اولاد آدمیم
غزل شمارهٔ ۱۲۱۵ : ما ازین خلوت میخانه به جائی نرویم
غزل شمارهٔ ۱۲۱۶ : ما از شرابخانهٔ جانانه می رسیم
غزل شمارهٔ ۱۲۱۷ : ما گدایان حضرت شاهیم
غزل شمارهٔ ۱۲۱۸ : ما گوهر بحر لایزالیم
غزل شمارهٔ ۱۲۱۹ : فارغیم از ملک عالم فارغیم
غزل شمارهٔ ۱۲۲۰ : ما عاشق چشم مست عشقیم
غزل شمارهٔ ۱۲۲۱ : هر دمی نقش خیالی می نگارد نور چشم
غزل شمارهٔ ۱۲۲۲ : هر زمان حسنی به هر دم می نماید نور چشم
غزل شمارهٔ ۱۲۲۳ : درخرابات مغان دارم مقام
غزل شمارهٔ ۱۲۲۴ : نعمت الله می است و عالم جام
غزل شمارهٔ ۱۲۲۵ : هر که باشد خادم او حرمتی دارد تمام
غزل شمارهٔ ۱۲۲۶ : در نظر نقش خیال تو نگارم دایم
غزل شمارهٔ ۱۲۲۷ : هر کجا صورتی است در نظرم
غزل شمارهٔ ۱۲۲۸ : اسم او گنج است و عالم چون طلسم
غزل شمارهٔ ۱۲۲۹ : ای نفس شوخ چشم مرو در قفای نان
غزل شمارهٔ ۱۲۳۰ : دل که باشد گر نباشد بندهٔ فرمان من
غزل شمارهٔ ۱۲۳۱ : راحت جانم توئی ای جان و ای جانان من
غزل شمارهٔ ۱۲۳۲ : جانم فدای جان تو ای جان و ای جانان من
غزل شمارهٔ ۱۲۳۳ : ای به نور روی تو روشن دو چشم جان من
غزل شمارهٔ ۱۲۳۴ : رحمتی کن بر دل و بر جان من
غزل شمارهٔ ۱۲۳۵ : صدهزار آئینه دارد یار من
غزل شمارهٔ ۱۲۳۶ : در چشم من آن نور است ای نور دو چشم من
غزل شمارهٔ ۱۲۳۷ : ساقی سرمست رندان می دهد جامی به من
غزل شمارهٔ ۱۲۳۸ : به نور طلعت او گشته چشم ما روشن
غزل شمارهٔ ۱۲۳۹ : اگر نه نور او بودی نبودی چشم ما روشن
غزل شمارهٔ ۱۲۴۰ : ای به روی تو دیده ها روشن
غزل شمارهٔ ۱۲۴۱ : زاهدان را نرسد غیبت رندان کردن
غزل شمارهٔ ۱۲۴۲ : عشق در آن و این توان دیدن
غزل شمارهٔ ۱۲۴۳ : جان عالم آدم است و دیگران همچون بدن
غزل شمارهٔ ۱۲۴۴ : ای نور چشم عاشقان بنشین به چشم خویشتن
غزل شمارهٔ ۱۲۴۵ : چشم من شد به نور او روشن
غزل شمارهٔ ۱۲۴۶ : ایها الطالب چو جای ما و من
غزل شمارهٔ ۱۲۴۷ : هرچه بینی در میان انجمن
غزل شمارهٔ ۱۲۴۸ : نور او در دیدهٔ بینا ببین
غزل شمارهٔ ۱۲۴۹ : موج دریا را به عین ما ببین
غزل شمارهٔ ۱۲۵۰ : در جام جهان نما جهان بین
غزل شمارهٔ ۱۲۵۱ : چشم بگشا و جمال او ببین
غزل شمارهٔ ۱۲۵۲ : با تو گویم روی بی چون چو ببین
غزل شمارهٔ ۱۲۵۳ : بندگانه گفتم ای سلطان گدای خود ببین
غزل شمارهٔ ۱۲۵۴ : جامیم و شراب این عجب بین
غزل شمارهٔ ۱۲۵۵ : باده می نوش و جام را می بین
غزل شمارهٔ ۱۲۵۶ : هرچه بینی به نور او می بین
غزل شمارهٔ ۱۲۵۷ : آن چنان حضرتی چنین می بین
غزل شمارهٔ ۱۲۵۸ : نور رویش به چشم او می بین
غزل شمارهٔ ۱۲۵۹ : آب می جوئی بیا با ما نشین
غزل شمارهٔ ۱۲۶۰ : ذوق ما داری بیا با ما نشین
غزل شمارهٔ ۱۲۶۱ : خوش بیا با ما درین دریا نشین
غزل شمارهٔ ۱۲۶۲ : بر در می فروش خوش بنشین
غزل شمارهٔ ۱۲۶۳ : کرمی کن بیا و خوش بنشین
غزل شمارهٔ ۱۲۶۴ : چیست عالم سایه بان شمس دین
غزل شمارهٔ ۱۲۶۵ : دیگران جانند و جانان شمس دین
غزل شمارهٔ ۱۲۶۶ : نور چشم مردمست از دیدهٔ عالم نهان
غزل شمارهٔ ۱۲۶۷ : گر گدائی کنی تو از سلطان
غزل شمارهٔ ۱۲۶۸ : من به او زنده توئی زنده به جان
غزل شمارهٔ ۱۲۶۹ : سین انسان گر برافتد از میان
غزل شمارهٔ ۱۲۷۰ : مست بودی مست رفتی از جهان
غزل شمارهٔ ۱۲۷۱ : اگر ذوق صفا داری طلب کن خدمت رندان
غزل شمارهٔ ۱۲۷۲ : حمد تو بینهایت و لطف تو بیکران
غزل شمارهٔ ۱۲۷۳ : چه خوش ذوقیست ذوق باده نوشان
غزل شمارهٔ ۱۲۷۴ : قدمی نه به خلوت یاران
غزل شمارهٔ ۱۲۷۵ : جام گیتی نمای ما انسان
غزل شمارهٔ ۱۲۷۶ : گاه تاریکست و گه روشن سرای این جهان
غزل شمارهٔ ۱۲۷۷ : جام می عشق تو نوشم به جان
غزل شمارهٔ ۱۲۷۸ : جام گیتی نما ز ما بستان
غزل شمارهٔ ۱۲۷۹ : مائیم و جام باده و جانان جاودان
غزل شمارهٔ ۱۲۸۰ : وقت سرمستی است مخموری بمان
غزل شمارهٔ ۱۲۸۱ : گر خدا خواهی جدا از خود مدان
غزل شمارهٔ ۱۲۸۲ : از ما مکن کنار که مائیم در میان
غزل شمارهٔ ۱۲۸۳ : دمی در چشم مست ما نظر کن
غزل شمارهٔ ۱۲۸۴ : بیا در چشم مست ما نظر کن
غزل شمارهٔ ۱۲۸۵ : عالم سر آبی و سرابیست نظر کن
غزل شمارهٔ ۱۲۸۶ : ای دل ز جهان ، جهان گذر کن
غزل شمارهٔ ۱۲۸۷ : در چشم پر آب ما نظر کن
غزل شمارهٔ ۱۲۸۸ : ای دل به درخانهٔ جانانه گذر کن
غزل شمارهٔ ۱۲۸۹ : خانهٔ دل ز غیر خالی کن
غزل شمارهٔ ۱۲۹۰ : بشنو ای یار و اضطراب مکن
غزل شمارهٔ ۱۲۹۱ : دور شو ای عقل نادانی مکن
غزل شمارهٔ ۱۲۹۲ : در صحبت ما همه صفاین
غزل شمارهٔ ۱۲۹۳ : دردمندیم و از دوا ایمن
غزل شمارهٔ ۱۲۹۴ : حال من از آن نرگس مستانه طلب کن
غزل شمارهٔ ۱۲۹۵ : عاشقانه بشنو و خوش پند ما را گوش کن
غزل شمارهٔ ۱۲۹۶ : ما آشنای خویشیم بیگانگی رها کن
غزل شمارهٔ ۱۲۹۷ : فرصت غنیمتست غنیمت رها مکن
غزل شمارهٔ ۱۲۹۸ : با همه این سخن توان گفتن
غزل شمارهٔ ۱۲۹۹ : خادم او را سزد اقلیم شاهی یافتن
غزل شمارهٔ ۱۳۰۰ : من عین تو و تو عین وین عینین
غزل شمارهٔ ۱۳۰۱ : گر خبری داری از آن و از این
غزل شمارهٔ ۱۳۰۲ : زهی چشمی که می بینیم دایم این لقای تو
غزل شمارهٔ ۱۳۰۳ : بیا ای راحت جانم که جان من فدای تو
غزل شمارهٔ ۱۳۰۴ : ای تاج فرق شاه فلک خاک پای تو
غزل شمارهٔ ۱۳۰۵ : شاهان جهان باشند از جان چو گدای تو
غزل شمارهٔ ۱۳۰۶ : بیا ساقی بده جامی که جان من فدای تو
غزل شمارهٔ ۱۳۰۷ : تو سلطانی به حسن امروز و مه رویان گدای تو
غزل شمارهٔ ۱۳۰۸ : ای منور دیدهٔ مردم به نور روی تو
غزل شمارهٔ ۱۳۰۹ : ز سودای سر زلفت پریشانم به جان تو
غزل شمارهٔ ۱۳۱۰ : در دیده توئی و دیده ام تو
غزل شمارهٔ ۱۳۱۱ : دل ز جان برگیر و جانان را بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۱۲ : جان فدا کن وصل جانان را بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۱۳ : جو چه می خواهی بیا دریا بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۱۴ : خوش در آ در بحر ما ما را بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۱۵ : تشنهٔ آب حیات از ما بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۱۶ : خوش در آ در بحر ما ما را بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۱۷ : خوش درآ در بحر ما ما را بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۱۸ : بگذر از قطره برو دریا بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۱۹ : نقد گنج کنج دل از ما بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۲۰ : در خرابات مغان ما را بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۲۱ : معنی اسم اعظم از ما جو
غزل شمارهٔ ۱۳۲۲ : گوهر دُر یتیم از ما بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۲۳ : آبرو جوئی بیا از ما بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۲۴ : ای دل گشایشی ز در عاشقان بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۲۵ : گنج او در کنج دل ای جان بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۲۶ : در دل دریا دلی گوهر بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۲۷ : درد اگر داری دوا از خود بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۲۸ : بیا گر عشق می ورزی ز ما جانانه ای را جو
غزل شمارهٔ ۱۳۲۹ : گر ذوق طلب کنی ز ما جو
غزل شمارهٔ ۱۳۳۰ : ذوق سرمستان ز مخموران مجو
غزل شمارهٔ ۱۳۳۱ : دنیا و آخرت بر رندان به نیم جو
غزل شمارهٔ ۱۳۳۲ : در ره عاشقی به جان می رو
غزل شمارهٔ ۱۳۳۳ : خوش برو خوش بنوش خوش می رو
غزل شمارهٔ ۱۳۳۴ : از بود وجود خود فنا شو
غزل شمارهٔ ۱۳۳۵ : مستانه ز خویشتن فنا شو
غزل شمارهٔ ۱۳۳۶ : بقا در عشق اگر خواهی فنا شو
غزل شمارهٔ ۱۳۳۷ : درین دریا درآ با ما و عین ما به ما میجو
غزل شمارهٔ ۱۳۳۸ : چون مردمک دیدهٔ ما گوشه نشین شو
غزل شمارهٔ ۱۳۳۹ : تا به کی در خواب باشی یک زمان بیدار شو
غزل شمارهٔ ۱۳۴۰ : گفتهٔ عاشقان به جان بشنو
غزل شمارهٔ ۱۳۴۱ : آه دلسوز عاشقان بشنو
غزل شمارهٔ ۱۳۴۲ : قول ما حق است از حق می شنو
غزل شمارهٔ ۱۳۴۳ : عالم منور است به نور جمال او
غزل شمارهٔ ۱۳۴۴ : نقشی نبسته ایم به غیر از خیال او
غزل شمارهٔ ۱۳۴۵ : آینهٔ جمال او نیست به جز جلال او
غزل شمارهٔ ۱۳۴۶ : هوای خویشتن بگذار اگر داری هوای او
غزل شمارهٔ ۱۳۴۷ : نوای عالمی بخشی اگر یابی نوای او
غزل شمارهٔ ۱۳۴۸ : چشم عالم روشن است از آفتاب روی او
غزل شمارهٔ ۱۳۴۹ : گوش کن تا بشنوی اسرار او
غزل شمارهٔ ۱۳۵۰ : عالم منور است به نور حضور او
غزل شمارهٔ ۱۳۵۱ : چشم عالم روشن است از نور او
غزل شمارهٔ ۱۳۵۲ : بستیم کمر به خدمت او
غزل شمارهٔ ۱۳۵۳ : عاشق ارخواهد حدیث از عشق جانان گو بگو
غزل شمارهٔ ۱۳۵۴ : شاهبازی چو نعمت الله کو
غزل شمارهٔ ۱۳۵۵ : غیر ما در بحر ما از ما مجو
غزل شمارهٔ ۱۳۵۶ : تا نفرماید بگو بشنو ز من آن را مگو
غزل شمارهٔ ۱۳۵۷ : برو ای عقل بس محال مگو
غزل شمارهٔ ۱۳۵۸ : جان عاشق نجوید الا هو
غزل شمارهٔ ۱۳۵۹ : به هرحسنی که می بینم جمالش می نماید رو
غزل شمارهٔ ۱۳۶۰ : دو سخن می شنو یکی می گو
غزل شمارهٔ ۱۳۶۱ : این و آن در آرزوی او و او
غزل شمارهٔ ۱۳۶۲ : چشمی که ندیده نور آن رو
غزل شمارهٔ ۱۳۶۳ : در دو عالم یکست مثلش کو
غزل شمارهٔ ۱۳۶۴ : این دوئی از چه خاست از من و تو
غزل شمارهٔ ۱۳۶۵ : بود ما پیدا شده از بود او
غزل شمارهٔ ۱۳۶۶ : به وجود او یکی بود نه دو
غزل شمارهٔ ۱۳۶۷ : تا قیامت ترک جام می مگو
غزل شمارهٔ ۱۳۶۸ : شد روان آب حیات ما به جو
غزل شمارهٔ ۱۳۶۹ : این چشم تو دایم مدام آب روان دارد بجو
غزل شمارهٔ ۱۳۷۰ : عمر بر باد می رود بی او
غزل شمارهٔ ۱۳۷۱ : کهنه است این شراب و جامش نو
غزل شمارهٔ ۱۳۷۲ : می فراوان است اینجا جام کو
غزل شمارهٔ ۱۳۷۳ : ذوق سرمستان ز مخموران مجو
غزل شمارهٔ ۱۳۷۴ : جز یکی نیست در جهان دو مگو
غزل شمارهٔ ۱۳۷۵ : ما خیالیم در حقیقت او
غزل شمارهٔ ۱۳۷۶ : هرچه گوئی به عشق او می گو
غزل شمارهٔ ۱۳۷۷ : عارفانه بیا و خوش می گو
غزل شمارهٔ ۱۳۷۸ : آینه بردار تا ببینی در او
غزل شمارهٔ ۱۳۷۹ : در محیط عشق او جز ما نبو
غزل شمارهٔ ۱۳۸۰ : حضور یار بی اغیار خوش بو
غزل شمارهٔ ۱۳۸۱ : رند و جام شراب خوش خوش بو
غزل شمارهٔ ۱۳۸۲ : آفتاب حسن او عالم منور ساخته
غزل شمارهٔ ۱۳۸۳ : عشق او خوش آتشی افروخته
غزل شمارهٔ ۱۳۸۴ : عشق او شمع خوشی افروخته
غزل شمارهٔ ۱۳۸۵ : خوش نقش خیالی است که بستیم به دیده
غزل شمارهٔ ۱۳۸۶ : نور رویش پرتوی بر ماهتاب انداخته
غزل شمارهٔ ۱۳۸۷ : نور رویش دیدهٔ مردم منور ساخته
غزل شمارهٔ ۱۳۸۸ : پادشاهی با گدائی ساخته
غزل شمارهٔ ۱۳۸۹ : عشق او خوش آتشی افروخته
غزل شمارهٔ ۱۳۹۰ : بر همه ذرات عالم آفتابی تافته
غزل شمارهٔ ۱۳۹۱ : عقل در کوی عشق سرگشته
غزل شمارهٔ ۱۳۹۲ : عمریست تا دل من با بیدلان نشسته
غزل شمارهٔ ۱۳۹۳ : نقش خیال رویش برآب دیده بسته
غزل شمارهٔ ۱۳۹۴ : تا ببیند روی خود در آینه
غزل شمارهٔ ۱۳۹۵ : آفتابی تافته بر آینه
غزل شمارهٔ ۱۳۹۶ : همچو ما کیست در جهان تشنه
غزل شمارهٔ ۱۳۹۷ : تا خیال روی خوبش دیده ام در آینه
غزل شمارهٔ ۱۳۹۸ : ساقی بده آن می شبانه
غزل شمارهٔ ۱۳۹۹ : می و جامیم و جان و جانانه
غزل شمارهٔ ۱۴۰۰ : درآمد ترک سرمستی که غارت می کند خانه
غزل شمارهٔ ۱۴۰۱ : درآ در مجلس رندان ببین این ذوق مستانه
غزل شمارهٔ ۱۴۰۲ : عشق را خود حجاب باشد نه
غزل شمارهٔ ۱۴۰۳ : در دو عالم جز یکی دانیم نه
غزل شمارهٔ ۱۴۰۴ : جان ز جانان دریغ دارم نه
غزل شمارهٔ ۱۴۰۵ : تا نقش خیال تو نگاریم به دیده
غزل شمارهٔ ۱۴۰۶ : دیده تا نور روی او دیده
غزل شمارهٔ ۱۴۰۷ : ما نقش خیال تو نگاریم به دیده
غزل شمارهٔ ۱۴۰۸ : می نگارد نگار بر دیده
غزل شمارهٔ ۱۴۰۹ : توئی که راحت جانی و دیده را دیده
غزل شمارهٔ ۱۴۱۰ : به نور دیده دیدم نور دیده
غزل شمارهٔ ۱۴۱۱ : ما نقش خیال تو نگاریم به دیده
غزل شمارهٔ ۱۴۱۲ : خیالش نقش می بندم به دیده
غزل شمارهٔ ۱۴۱۳ : خیالش نقش می بندد به دیده
غزل شمارهٔ ۱۴۱۴ : خوش نقش خیالیست که بستیم به دیده
غزل شمارهٔ ۱۴۱۵ : ما نقش خیال تو کشیدیم به دیده
غزل شمارهٔ ۱۴۱۶ : خیالش نقش می بندد بهه دیده
غزل شمارهٔ ۱۴۱۷ : من روح نازنینم از کالبد رمیده
غزل شمارهٔ ۱۴۱۸ : از همه آئینه پیدا آمده
غزل شمارهٔ ۱۴۱۹ : سایه و همسایه پیدا آمده
غزل شمارهٔ ۱۴۲۰ : در شهادت شاهدی از غیب بی عیب آمده
غزل شمارهٔ ۱۴۲۱ : در مظهر مطهر مظهر ظهور کرده
غزل شمارهٔ ۱۴۲۲ : لطفش کرم نموده میخانه دام کرده
غزل شمارهٔ ۱۴۲۳ : آن کیست کلای کج نهاده
غزل شمارهٔ ۱۴۲۴ : جنت المأوای ما خلوتسرای میکده
غزل شمارهٔ ۱۴۲۵ : نوریست به چشم ما نموده
غزل شمارهٔ ۱۴۲۶ : در آینه عشق او نموده
غزل شمارهٔ ۱۴۲۷ : چشم نابینای ما از او بینا شده
غزل شمارهٔ ۱۴۲۸ : حسن او در آینه پیدا شده
غزل شمارهٔ ۱۴۲۹ : دیدهٔ دل از تو منور شده
غزل شمارهٔ ۱۴۳۰ : دیده صبح از تو منور شده
غزل شمارهٔ ۱۴۳۱ : جز یکی نیست بیائید که گوئیم همه
غزل شمارهٔ ۱۴۳۲ : فارغ است این ساقی ما از همه
غزل شمارهٔ ۱۴۳۳ : از همه پنهان و پیدا از همه
غزل شمارهٔ ۱۴۳۴ : برافشان کلاله ز روی چو لاله
غزل شمارهٔ ۱۴۳۵ : جانی که از تو نازد زیبا بود همیشه
غزل شمارهٔ ۱۴۳۶ : به خدا تا ز خود شدم آگاه
غزل شمارهٔ ۱۴۳۷ : هر بنده که سوی شه برد راه
غزل شمارهٔ ۱۴۳۸ : راهیم و رهنمائیم هم رهرویم و همراه
غزل شمارهٔ ۱۴۳۹ : صورتا چاکر است و معنی شاه
غزل شمارهٔ ۱۴۴۰ : حزنی آمد به نزدم صبحگاه
غزل شمارهٔ ۱۴۴۱ : دل ز ما کردی بری یعنی که چه
غزل شمارهٔ ۱۴۴۲ : سروری خواهی بیا و سر بنه
غزل شمارهٔ ۱۴۴۳ : برو ای عقل و پند مست مده
غزل شمارهٔ ۱۴۴۴ : دامن عاشقان ز دست مده
غزل شمارهٔ ۱۴۴۵ : بیا ای ساقی مستان و جام می به مستان ده
غزل شمارهٔ ۱۴۴۶ : می عشقش به شیر مردان ده
غزل شمارهٔ ۱۴۴۷ : بیا ساقی و جام می به ما ده
غزل شمارهٔ ۱۴۴۸ : ساقی قدحی شراب در ده
غزل شمارهٔ ۱۴۴۹ : چنین دیوان که ما داریم از دیوان دیوان به
غزل شمارهٔ ۱۴۵۰ : دولتت را که هست پاینده
غزل شمارهٔ ۱۴۵۱ : گر به خانه روی و در بندی
غزل شمارهٔ ۱۴۵۲ : درد میکش که تا دوا یابی
غزل شمارهٔ ۱۴۵۳ : در آ در بحر ما با ما که عین ما به ما بینی
غزل شمارهٔ ۱۴۵۴ : وه چه حسن است اینکه پیدا کرده ای
غزل شمارهٔ ۱۴۵۵ : نرگست را باز سرخوش کرده ای
غزل شمارهٔ ۱۴۵۶ : می حلالت باد اگر در بزم رندان خورده ای
غزل شمارهٔ ۱۴۵۷ : عشق تو گنجی و دل ویرانه ای
غزل شمارهٔ ۱۴۵۸ : خرمنی گندم نگر در دانه ای
غزل شمارهٔ ۱۴۵۹ : نیک سیاح جهان گردیده ای
غزل شمارهٔ ۱۴۶۰ : به چشم مست ما نگر که نور روی او بینی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۱ : ای که می گوئی که هستم از منی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۲ : بیا بر چشم ما بنشین که خوش آب روان بینی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۳ : گفتم که نقش رویت گفتا در آب بینی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۴ : عالمی صورتست و او معنی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۵ : شاه عالم گداست تا دانی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۶ : غیر حق باطلست تا دانی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۷ : همه تقدیر اوست تا دانی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۸ : هر چه هست آن یکی است تا دانی
غزل شمارهٔ ۱۴۶۹ : در وجود او یکی است تا دانی
غزل شمارهٔ ۱۴۷۰ : همه عین همند تا دانی
غزل شمارهٔ ۱۴۷۱ : در هوای دنیای دون دنی
غزل شمارهٔ ۱۴۷۲ : ما آن تو ایم ، آن تو دانی
غزل شمارهٔ ۱۴۷۳ : بی عشق مباش یک زمانی
غزل شمارهٔ ۱۴۷۴ : تنها نه منم عاشق تو بلکه جهانی
غزل شمارهٔ ۱۴۷۵ : نعمت الله نمی شود فانی
غزل شمارهٔ ۱۴۷۶ : حرف جام شراب اگر دانی
غزل شمارهٔ ۱۴۷۷ : خواه نباتی و خواه حیوانی
غزل شمارهٔ ۱۴۷۸ : مرنجان جان باقی را برای این تن فانی
غزل شمارهٔ ۱۴۷۹ : گر چه آب حیات را مانی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۰ : زهی عقل و زهی دانش که تو خود را نمی دانی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۱ : ای درد تو درمان من جان منی تو یا تنی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۲ : هر زمان خاطر مرا شکنی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۳ : هرکه از ذوق خبر دارد و داند سخنی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۴ : دنیا حکایتیست حکایت چه می کنی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۵ : ای خواجه در حجابی از خود صفا نیابی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۶ : بی درد دلی دوا نیابی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۷ : بی درد دلی دوا نیابی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۸ : چو یارم دلبر دیگر نیابی
غزل شمارهٔ ۱۴۸۹ : خبری گر ز حال ما یابی
غزل شمارهٔ ۱۴۹۰ : گر ز صاحبنظر نظر یابی
غزل شمارهٔ ۱۴۹۱ : هر ذره ای ز عالم بنموده آفتابی
غزل شمارهٔ ۱۴۹۲ : حال او از بشر چه می پرسی
غزل شمارهٔ ۱۴۹۳ : هنر از بی هنر چه می پرسی
غزل شمارهٔ ۱۴۹۴ : در پی عشق روان شو که به جائی برسی
غزل شمارهٔ ۱۴۹۵ : عاقلی و نام عاشق می بری
غزل شمارهٔ ۱۴۹۶ : زر به باران ده که تا جان را بری
غزل شمارهٔ ۱۴۹۷ : گر به دلبر دل سپاری دل بری
غزل شمارهٔ ۱۴۹۸ : دل به دلبر گر سپاری دل بری
غزل شمارهٔ ۱۴۹۹ : درویش فقیریم و نخواهیم امیری
غزل شمارهٔ ۱۵۰۰ : جان چه باشد گر نباشد عاشق جان پروری
غزل شمارهٔ ۱۵۰۱ : گذری کن به سوی ما گذری
غزل شمارهٔ ۱۵۰۲ : جز خیال تو درین دیده نگنجد دگری
غزل شمارهٔ ۱۵۰۳ : گر چه میری در این جهان میری
غزل شمارهٔ ۱۵۰۴ : مرید پیر خمارم که دارد این چنین پیری
غزل شمارهٔ ۱۵۰۵ : ز سودای جهان بگذر اگر سودای ما داری
غزل شمارهٔ ۱۵۰۶ : جام ساقی پر مئی آری
غزل شمارهٔ ۱۵۰۷ : عشق جانان اگر به جان داری
غزل شمارهٔ ۱۵۰۸ : یاریست یار یاران یاری چگونه یاری
غزل شمارهٔ ۱۵۰۹ : یار با ما نمی کنی یاری
غزل شمارهٔ ۱۵۱۰ : تخم نیک و بدی که می کاری
غزل شمارهٔ ۱۵۱۱ : سخن یار بشنو از یاری
غزل شمارهٔ ۱۵۱۲ : آمد به درت جان عزیز از سر یاری
غزل شمارهٔ ۱۵۱۳ : عمر ضایع مکن به بیکاری
غزل شمارهٔ ۱۵۱۴ : در خرابات مجو همچو من میخواری
غزل شمارهٔ ۱۵۱۵ : خواه در خواب و خواه بیداری
غزل شمارهٔ ۱۵۱۶ : جان و جانان توئی چه پنداری
غزل شمارهٔ ۱۵۱۷ : ماه من امشب برآمد خوش خوشی
غزل شمارهٔ ۱۵۱۸ : ز من توحید می پرسی جوابت چیست خاموشی
غزل شمارهٔ ۱۵۱۹ : بر تخت دلم نشسته شاهی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۰ : درآمد از درم خوش پادشاهی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۱ : در آ در خلوت خاص الهی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۲ : کرم بنگر که الطاف الهی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۳ : دوش در خواب دیده ام شاهی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۴ : آئینهٔ حضرت الهی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۵ : از دوئی بگذر که تا یابی یکی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۶ : نیست مرا در نظر در دو جهان جز یکی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۷ : هان برسان به گوش او پیک صبا جکی جکی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۸ : ای در میان جانها از ما کنار تا کی
غزل شمارهٔ ۱۵۲۹ : هر مرده که شد به جام می حی
غزل شمارهٔ ۱۵۳۰ : عالم جامست و فیض او می
غزل شمارهٔ ۱۵۳۱ : مجلس عشق است و ما سرمست می
غزل شمارهٔ ۱۵۳۲ : متناهی شود به تو همه شی
غزل شمارهٔ ۱۵۳۳ : توئی جانا که عین هر وجودی
غزل شمارهٔ ۱۵۳۴ : اگر نه درد او بودی دوای دل که فرمودی
غزل شمارهٔ ۱۵۳۵ : گر آینه عین او نبودی
غزل شمارهٔ ۱۵۳۶ : درد عشقش اگر به جان بردی
غزل شمارهٔ ۱۵۳۷ : گاهی به غم و گهی به شادی
غزل شمارهٔ ۱۵۳۸ : ای ترک نیم مست به یغما خوش آمدی
غزل شمارهٔ ۱۵۳۹ : تا به کی گرد این جهان گردی
غزل شمارهٔ ۱۵۴۰ : از جرعهٔ جام لایزالی
غزل شمارهٔ ۱۵۴۱ : خراباتست و رندان لاابالی
غزل شمارهٔ ۱۵۴۲ : ای از جمال رویت نقش جهان خیالی
غزل شمارهٔ ۱۵۴۳ : جمالش دیده ام در هر خیالی
غزل شمارهٔ ۱۵۴۴ : به حق آل محمد به نور پاک علی
غزل شمارهٔ ۱۵۴۵ : نعمت الله ماست پیر ولی
غزل شمارهٔ ۱۵۴۶ : دارم از عشق درد دل خیلی
غزل شمارهٔ ۱۵۴۷ : ای که هستی محب آل علی
غزل شمارهٔ ۱۵۴۸ : گفتهٔ عشاق می خوانم بلی
غزل شمارهٔ ۱۵۴۹ : عشقبازی می کنم آری بلی
غزل شمارهٔ ۱۵۵۰ : ترک مستم می پرستم یللی
غزل شمارهٔ ۱۵۵۱ : تن رهاکن در طریق عاشقی تا جان شوی
غزل شمارهٔ ۱۵۵۲ : تن فداکن تا همه تن جان شوی
غزل شمارهٔ ۱۵۵۳ : دل به دلبر گر دهی دلبر شوی
غزل شمارهٔ ۱۵۵۴ : دل به دریا ده که تا دریا شوی
غزل شمارهٔ ۱۵۵۵ : هر زمانی بر آهکی گروی
غزل شمارهٔ ۱۵۵۶ : ای عشق بیا که خوش بلائی
غزل شمارهٔ ۱۵۵۷ : دلم بگرفت از این زهد ریائی
غزل شمارهٔ ۱۵۵۸ : دل به دریا ده که دریادل شوی
غزل شمارهٔ ۱۵۵۹ : برو ای خواجهٔ عاقل از این دنیا چه می جوئی
غزل شمارهٔ ۱۵۶۰ : گر جلال و جمال می جوئی
غزل شمارهٔ ۱۵۶۱ : از برای خدا بیا ساقی
غزل شمارهٔ ۱۵۶۲ : آمد آن ساقی سرمست و به دستش جامی
غزل شمارهٔ ۱۵۶۳ : بر سر ما اگر نهی قدمی
غزل شمارهٔ ۱۵۶۴ : ای که هستی به علم برهانی