این اشک گریز پا که خونی من است
در خون من از عین زبونی من است
با اینهمه کز چشم من افتاد، دلم
با اوست که یار اندرونی من است
< رباعی شمارهٔ ۵۰
رباعی شمارهٔ ۴۸ >