خالت که بر آن عارض مهوش زدهاند
یارب که چه دلگشا و دلکش زدهاند
ای بس که در آرزوی رویت خود را
چشم و دل من بر آب و آتش زدهاند
< رباعی شمارهٔ ۵۴
رباعی شمارهٔ ۵۲ >