زلف سیهت که بر مهت میپوید
در باغ رخت سنبل و گل میبوید
بر گوش تو سر نهاده و اندر گوشت
احوال پریشانی ما میگوید
< رباعی شمارهٔ ۶۳
رباعی شمارهٔ ۶۱ >