Logo



 

غزل ۵۳

دیدار تو حل مشکلاتست

صبر از تو خلاف ممکناتست

دیباچه صورت بدیعت

عنوان کمال حسن ذاتست

لب‌های تو خضر اگر بدیدی

گفتی لب چشمه حیاتست

بر کوزه آب نه دهانت

بردار که کوزه نباتست

ترسم تو به سحر غمزه یک روز

دعوی بکنی که معجزاتست

زهر از قبل تو نوشدارو

فحش از دهن تو طیباتست

چون روی تو صورتی ندیدم

در شهر که مبطل صلاتست

عهد تو و توبه من از عشق

می‌بینم و هر دو بی‌ثباتست

آخر نگهی به سوی ما کن

کاین دولت حسن را زکاتست

چون تشنه بسوخت در بیابان

چه فایده گر جهان فراتست

سعدی غم نیستی ندارد

جان دادن عاشقان نجاتست

< غزل ۵۴

        

شمارهٔ ۵۲ >