Logo



 

غزل ۵۴

سرو چمن پیش اعتدال تو پستست

روی تو بازار آفتاب شکستست

شمع فلک با هزار مشعل انجم

پیش وجودت چراغ باز نشستست

توبه کند مردم از گناه به شعبان

در رمضان نیز چشم‌های تو مستست

این همه زورآوری و مردی و شیری

مرد ندانم که از کمند تو جستست

این یکی از دوستان به تیغ تو کشتست

وان دگر از عاشقان به تیر تو خستست

دیده به دل می‌برد حکایت مجنون

دیده ندارد که دل به مهر نبستست

دست طلب داشتن ز دامن معشوق

پیش کسی گو کش اختیار به دستست

با چو تو روحانیی تعلق خاطر

هر که ندارد دواب نفس پرستست

منکر سعدی که ذوق عشق ندارد

نیشکرش در دهان تلخ کبستست

< غزل ۵۵

        

غزل ۵۳ >