Logo




 

غزل ۷۶

یارا بهشت صحبت یاران همدمست

دیدار یار نامتناسب جهنمست

هر دم که در حضور عزیزی برآوری

دریاب کز حیات جهان حاصل آن دمست

نه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمیست

بس دیو را که صورت فرزند آدمست

آنست آدمی که در او حسن سیرتی

یا لطف صورتیست دگر حشو عالمست

هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده‌ام

جز بر دو روی یار موافق که در همست

آنان که در بهار به صحرا نمی‌روند

بوی خوش ربیع بر ایشان محرمست

وان سنگ دل که دیده بدوزد ز روی خوب

پندش مده که جهل در او نیک محکمست

آرام نیست در همه عالم به اتفاق

ور هست در مجاورت یار محرمست

گر خون تازه می‌رود از ریش اهل دل

دیدار دوستان که ببینند مرهمست

دنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریف

لیکن رفیق بر همه چیزی مقدمست

ممسک برای مال همه ساله تنگ دل

سعدی به روی دوست همه روزه خرمست

< غزل ۷۷

        

غزل ۷۵ >