Logo




 

غزل ۱۷۲

هر آن ناظر که منظوری ندارد

چراغ دولتش نوری ندارد

چه کار اندر بهشت آن مدعی را

که میل امروز با حوری ندارد

چه ذوق از ذکر پیدا آید آن را

که پنهان شوق مذکوری ندارد

میان عارفان صاحب نظر نیست

که خاطر پیش منظوری ندارد

اگر سیمرغی اندر دام زلفی

بماند تاب عصفوری ندارد

طبیب ما یکی نامهربانست

که گویی هیچ رنجوری ندارد

ولیکن چون عسل بشناخت سعدی

فغان از دست زنبوری ندارد

< غزل ۱۷۳

        

غزل ۱۷۱ >