Logo



 

غزل ۳۵۹

ساقیا می ده که مرغ صبح بام

رخ نمود از بیضه زنگارفام

در دماغ می پرستان بازکش

آتش سودا به آب چشم جام

یا رب از فردوس کی رفت این نسیم

یا رب از جنت که آورد این پیام

خاطر سعدی و بار عشق تو

راکبی تندست و مرکوبی جمام

جان ما و دل غلام روی توست

ساتکینی ساتکینی ای غلام

< غزل ۳۶۰

        

غزل ۳۵۸ >