Logo




 

غزل ۵۴۱

مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی

که روی چون قمر از دوستان بپوشیدی

من از جفای زمان بلبلا نخفتم دوش

تو را چه بود که تا صبح می‌خروشیدی

قضا به ناله مظلوم و لابه محروم

دگر نمی‌شود ای نفس بس که کوشیدی

کنون حلاوت پیوند را بدانی قدر

که شربت غم هجران تلخ نوشیدی

به مقتضای زمان اقتصار کن سعدی

که آن چه غایت جهد تو بود کوشیدی

< غزل ۵۴۲

        

غزل ۵۴۰ >