Logo




 

غزل ۵۶۴

مرا دلیست گرفتار عشق دلداری

سمن بری صنمی گلرخی جفاکاری

ستمگری شغبی فتنه‌ای دل آشوبی

هنروری عجبی طرفه‌ای جگرخواری

بنفشه زلفی نسرین بری سمن بویی

که ماه را بر حسنش نماند بازاری

همای فری طاووس حسن و طوطی نطق

به گاه جلوه گری چون تذرورفتاری

دلم به غمزه جادو ربود دوری کرد

کنون بماندم بی او چو نقش دیواری

ز وصل او چو کناری طمع نمی‌دارم

کناره کردم و راضی شدم به دیداری

ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست

چه چاره سازد در دام دل گرفتاری

در اشتیاق جمالش چنان همی‌نالم

چو بلبلی که بماند میان گلزاری

حدیث سعدی در عشق او چو بیهده‌ست

نزد دمی چو ندارد زبان گفتاری

< غزل ۵۶۵

        

غزل ۵۶۳ >