Logo



 

ستاره بازیگر

تاگریزان گشتی ای نیلوفری چشم از برم

در غمت از لاغری چون شاخه نیلوفرم

تا گرفتی از حریفان جام سیمین چون هلال

چون شفق خونابهٔ دل می‌چکد از ساغرم

خفته ام امشب ولی جای من دل سوخته

صبحدم بینی که خیزد دود آه از بسترم

تار و پود هستیم بر باد رفت اما نرفت

عاشقی ها از دلم دیوانگی ها از سرم

شمع لرزان نیستم تا ماند از من اشک سرد

آتشی جاوید باشد در دل خاکسترم

سرکشی آموخت بخت از یار یا آموخت یار

شیوه بازیگری از طالع بازیگرم؟

خاطرم را الفتی با اهل عالم نیست نیست

کز جهانی دیگرند و از جهانی دیگرم

گر چه ما را کار دل محروم از دنیا کند

نگذرم از کار دل وز کار دنیا بگذرم

شعر من رنگ شب و آهنگ غم دارد رهی

زانکه دارد نسبتی با خاطر غم پرورم

< سوسن وحشی

        

ساز سخن >