Logo




 

حکیم اینشتین

جلوه ئی میخواست مانند کلیم ناصبور

تا ضمیر مستنیر او گشود اسرار نور

از فراز آسمان تا چشم آدم یک نفس

زود پروازی که پروازش نیاید در شعور

خلوت او در زغال تیره فام اندر مغاک

جلوتش سوزد درختی را چو خس بالای طور

بی تغیر در طلسم چون و چند و بیش و کم

برتر از پست و بلند و دیر و زود و نزد و دور

در نهادش تار و شید و سوز و ساز و مرگ و زیست

اهرمن از سوز او و ساز او جبریل و حور

من چه گویم از مقام آن حکیم نکته سنج

کرده زردشتی ز نسل موسی و هارون ظهور

< بایرن

        

نیچه >