Logo



 

بر عقل فلک پیما ترکانه شبیخون به

بر عقل فلک پیما ترکانه شبیخون به

یک ذره درد دل از علم فلاطون به

دی مغبچه ئی با من اسرار محبت گفت

اشکی که فرو خوردی از بادهٔ گلگون به

آن فقر که بی تیغی صد کشور دل گیرد

از شوکت دارا به از فر فریدون به

در دیر مغان آئی مضمون بلند آور

در خانقه صوفی افسانه و افسون به

در جوی روان ما بی منت طوفانی

یک موج اگر خیزد آن موج ز جیحون به

سیلی که تو آوردی در شهر نمی گنجد

این خانه بر اندازی در خلوت هامون به

اقبال غزل خوان را کافر نتوان گفتن

سودا بدماغش زد از مدرسه بیرون به