Logo



 

عاشق آن نیست که لب گرم فغانی دارد

عاشق آن نیست که لب گرم فغانی دارد

عاشق آنست که بر کف دو جهانی دارد

عاشق آن است که تعمیر کند عالم خویش

در نسازد به جهانی که کرانی دارد

دل بیدار ندادند به دانای فرنگ

این قدر هست که چشم نگرانی دارد

عشق ناپید و خرد می گزدش صورت مار

گرچه در کاسهٔ زر لعل روانی دارد

درد من گیر که در میکدها پیدانیست

پیر مردی که می تند و جوانی دارد