Logo



 

برون زین گنبد در بسته پیدا کرده ام راهی

برون زین گنبد در بسته پیدا کرده ام راهی

که از اندیشه برتر می پرد آه سحر گاهی

تو ای شاهین نشیمن در چمن کردی از آن ترسم

هوای او ببال تو دهد پرواز کوتاهی

غباری گشته ئی آسوده نتوان زیستن اینجا

بباد صبحدم در پیچ و منشین بر سر راهی

ز جوی کهکشان بگذر ز نیل آسمان بگذر

ز منزل دل بمیرد گرچه باشد منزل ماهی

اگر زان برق بی پروا درون او تهی گردد

به چشمم کوه سینا می نیرزد با پرکاهی

چسان آداب محفل را نگه دارند و می سوزند

مپرس از ما شهیدان نگاه بر سر راهی

پس از من شعر من خوانند و دریابند و میگویند

جهانی را دگرگون کرد یک مرد خود آگاهی