Logo



 

چو خورشید سحر پیدا نگاهی می توان کردن

چو خورشید سحر پیدا نگاهی می توان کردن

همین خاک سیه را جلوه گاهی میتوان کردن

نگاه خویش را از نوک سوزن تیز تر گردان

چو جوهر در دل آئینه راهی میتوان کردن

درین گلشن که بر مرغ چمن راه فغان تنگ است

بانداز گشود غنچه آهی می توان کردن

نه این عالم حجاب او را نه آن عالم نقاب او را

اگر تاب نظر داری نگاهی میتوان کردن

« تو در زیر درختان همچو طفلان آشیان بینی»

به پرواز آکه صید مهر و ماهی میتوان کردن