دیار شوق که درد آشناست خاک آنجا
به ذره ذره توان دیده جان پاک آنجا
می مغانه ز مغ زادگان نمی گیرند
نگاه می شکند شیشه های تاک آنجا
به ضبط جوش جنون کوش در مقام نیاز
بهوش باش و مرو با قبای چاک آنجا
< می دیرینه و معشوق جو...
تو کیستی ز کجائی که ... >