به این پیری ره یثرب گرفتم
نوا خوان از سرود عاشقانه
چو آن مرغی که در صحرا سر شام
گشاید پر به فکر آشیانه
< گناه عشق و مستی عام ...
مپرس از کاروان جلوه ... >