چه پرسی از مقامات نوایم
ندیمان کم شناسند از کجایم
گشادم رخت خود را اندریں دشت
که اندر خلوتش تنها سرایم
< سحر با ناقه گفتم نرم...
گناه عشق و مستی عام ... >