جدائی شوق را روشن بصر کرد
جدائی شوق را جوینده تر کرد
نمی دانم که احوال تو چون است
مرا اینب و گل از من خبر کرد
< ترا ازستان خود براند...
جهان تا از عدم بیرون... >