چو دیدم جوهرئینهٔ خویش
گرفتم خلوت اندر سینهٔ خویش
ازین دانشوران کور و بی ذوق
رمیدم با غم دیرینهٔ خویش
< چو رخت خویش بر بستم ...
ترا با خرقه و عمامه ... >