Logo



 

در ختم حکایت

بشرح جان اگر ادراک داری

قدم بر فرق هفت افلاک داری

وگرنه با تو گفتم شرح اسرار

بود چون پیش اخشم بوی گلزار

چه سود آید ازین آیینه داری

که پیش چشم کور آیینه داری

تو شهبازی و مرغان خشم و شهوت

بپایت برنهادند بند غفلت

زیند دست غفلت پای بگشای

بفرق سر ره بی سر به پیمای