Logo



 

المقاله السادسه

تو دریا بین اگر چشم تو بیناست

که عالم نیست عالم کفک دریاست

خیالست این همه عالم بیندیش

مبین آخر خیالی را از این پیش

تو یادیوانه یا آشفته باشی

که چندین در خیالی خفته باشی

تو چه مردان بازی خیالی

شده بالغ چو طفلی در جوالی

پری در شیشه دین کار طفل است

که بالغ بی خیال علو و سفل است

هلا بشنو ز اوج عرش اسرار

که نیست ای خواجه اندر دارد ریا

هر آن حرفی که دیدی هیچ آمد

ولی درچشم تو پر پیچ آمد

همین حرفی که آن پیچی ندارد

الف بود و الف هیچی ندارد

چه خوابی ابجد این کار چندین

که ابجد راست الف حرف نخستین

الف هیچی ز اول آخرش لا

ز ابجد تا ضظغلا لا و سودا

اگر صد راه گیری ابجد از سر

میان هیچ و لایی مانده بر در

تو می‌گویی که مرد مرد رستم

برو کز رخش آید کار رستم