Logo




 

المقاله السادسه عشر

گرت ملک جهان زیر نگین است

بآخر جای تو زیر زمین است

نماند کس بدنیا جاودانی

بگورستان نگر گر می‌ندانی

جهان را چون رباطی با دود ردان

کزین در چون درآیی بگذری زان

تو غافل خفته وز هیچت خبرنه

بخواهی مرد گر خواهی وگرنه

کسی کش مرگ نزدیکی رسیدست

چنین گویند کو رگ برکشیدست

تو هم ای سست رگ بگشای دیده

کز اول بودهٔ رک برکشیده

ترا گر تو گدایی گر شهنشاه

سه گز کرباس و ده خشتست هم راه

اگر ملکت ز ماهی تا بماهست

سرانجامت برین دروازه راهست

چو بر بندند ناگاهت زنخدان

همه ملک جهان آنجا، زنخ دان

ز هر چیزی که داری کام وناکام

جدا می‌بایدت شد در سرانجام

بسی کردست گردون دست کاری

نخواهد بود کس را رستگاری

بدین عمری که چندین پیچ دارد

مشو غره که پی بر هیچ دارد