آن دل که چو موم نرمم آمدبی تو
از بس که بسوخت شرمم آمد بی تو
تادیدهام از دور تُرا شمع توام
زان در دهن آب گرمم آمد بی تو
< شمارهٔ ۲۰
شمارهٔ ۱۸ >