Logo




 

در بیان اقسام اهل ایمان

نخستین عام وانگه خاص باشد

مهین جمله خاص الخاص باشد

بلوغ عام چون او گشت رهرو

باول حالت خاص است بشنو

بلوغ خاص خاص اندر فتوت

بود با اول طور نبوت

مکن خود را تو اندر دین پریشان

کزین بر تو نباشد سیر ایشان

اگر گیرد نبی دست گدائی

که تا با خود برد او را بجائی

نماندش قوتی در آخر کار

بباید بست بر فتراک ناچار

چو او بگذشت اورا بگذراند

کسی باید که این معنی بداند

قدم چون منقطع گردد ولی را

درین رتبت بود رتبت نبی را

بود سیر نبی چون سیر درویش

برفت او بلکه او را برد با خویش

یقین داند هر آنکو هست عاقل

شرف اینجا نبی را گشت حاصل

مرا و شاهست و اینها لشگر او

بباید بودشان بیشک بر او

بلوغ خاص و خاص الخاش از دین

بتلوین باشد و وقتی بتمکین

چو در تلوین بود آن دولتی مرد

بافعالش نشاید اقتدا کرد

که دارد حالتش هر لحظه رنگی

نسازد یک نفس جائی درنگی

گهی دعوی کند چون من کسی نیست

به از من اندرین عالم بسی نیست

گهی سبحان و گه گاهی اناالحق

از او بی او شود زاینده مطلق

در این حالت مکن تو اقتدایش

ولیکن سرمه کن از خاکپایش

نباید دستش از دامن جدا کرد

در این سر وقت نتوان اقتدا کرد

چو تمکین در نهادش گشت پیدا

نباشد واله و حیران و شیدا

بغیر از ظاهر قول شریعت

نگوید نکتهٔ اندر حقیقت

بقول و فعل او کن کارها را

که بردارد ز جانت بارها را

بجان و دل شنو زو هر نفس بند

که بردارد ز تو هر لحظه صد بند

بسی فرق است در تلوین و تمکین

میان خاص و خاص الخاص مسکین

اگر مشروح گویم بس دراز است

که راهش در نیازو راز نازاست

نیابد سر هر کس هم بدو راه

ازین معنی سخن کردیم کوتاه

چو کردی اقتدا اندر ره دین

بشیخی کو بود قایم بتمکین

متابع بایدت بود از دل و جان

بقدر جهد و جهد و سعی و امکان

یقین باید بدن هم مذهب پیر

هر آن مذهب که او دارد همان گیر

ملایم باش پیش او تو دائم

بخدمت روز و شب میباش قائم

بکلی اختیار خویش بگذار

تمامت کرد و کار خویش بگذار

فدای خاکپایش را تو جان کن

هر آن چیزی که او فرماید آن کن

مکن کاری که او را او نگوید

که جز گرد صلاح تو نپوید

ز ظاهر تا بباطن هیچ انکار

مکن برگفت و کرد پیر زنهار

تو بیماری طبیبت مرد ره رو

بجان و دل ز من این راز بشنو

ز گفت و کرد او یابی تو بهبود

علاجی که کند دارد ترا سود

نباید دستش از دامن جدا کرد

بعهد او بجان باید وفا کرد

بنادر گر ترا دادند این خیر

که گشتی همقدم با شیخ درسیر

چو بینا باشد آن شیخ یگانه

ترا در حال گرداند روانه

بود دانا و فرق از تست تا او

کند درد ترا درمان و دارو

اگر شیخ تو زین عالم برون شد

ترا ناگفته احوالت که چون شد

بباید پیش دیگر شیخ رفتن

همه حالات او با خود بگفتن

که تا او مر ترا با خود نوازد

تمامت کارهای تو بسازد

ازین صورت اگر خواهی جدائی

بیابی از خودی خود رهائی