Logo



 

در سؤال نمودن از ابلیس که چرا سجده بآدم نکردی

یکی پرسید از ابلیس ناگاه

که چونی این زمان با لعنت شاه

که شاهت میکند لعنت دمادم

چرا سجده نکردی بهر آدم

ترا آن سجده میبایست کردن

بر جانان همی تسلیم کردن

نهادن تا ترا رحمت فزودی

در این سر نی ترا لعنت نمودی

کنون در لعنتی تو بازمانده

از آن قربت تو بی اغراض مانده

کنون در لعنتی افتاده مسکین

ضعیف و ناتوان و خوار و مسکین

کنون در لعنتی در حضرت دوست

شدی بیرون زمغز و مانده در پوست

کنون در لعنتی بیچاره مانده

از آن حضرت بکل آواره مانده

کنون از لعنتی افتاده تو خوار

بزیر پای مردم همچو نشخوار

کنون در لعنتی و ناتوانی

که ره در سوی آن حضرت ندانی

کنون در لعنتی اندر جدائی

نداری هیچ با او آشنائی

کنون در لعنتی در دار دنیا

که آخر دوزخی در سوی عقبی

کنون در لعنتی و رانده بر خویش

نمیدیدی تو این سر را خود از پیش

کنون در لعنتی و ره ندانی

بمانده خوار و رسوای جهانی

کنون در لعنتی تا در قیامت

چه خواهی یافت در روز ندامت

چرا سجده نکردی اندر آن دم

که گشتی این زمان رسوای عالم

چرا سجده نکردی آدم اینجا

که دمدم یافتی لعنت در اینجا

چرا سجده نکردی در عیان تو

که رسوا ماندهٔ اندر جهان تو

چرا سجده نکردی تا شدی خوار

نبردی آن زمان فرمان جبّار

که تا این دم تو طوق لعنت یار

در این لعنت کنون افتادهٔ زار

چه سرّ بُد تا که آن سجده نکردی

که تا این دم تو در اندوه و دردی

چه سرّ بد ای عزازیلم در این راز

که تا من همچو تو تا دریابم این باز