Logo



 

رجوع به قصه

آن حکیم پر خرد در آینه

جمله یکتا دید او معاینه

آن حکیم پر هنر را روح دان

نفس شومت احول آمد در میان

روح اندر عالم وحدت بود

نفس شومت عالم کثرت بود

دل بدان آیینه از روی کمال

اندر او می بین جمال ذوالجلال

اندر این ره گر تو صاحب دل شوی

بی‌گمان و بی‌یقین واصل شوی

روح و نفس و عقل و دل هر دو یکیست

مرد معنی را در اینجا کی شکیست

چونکه ره بین شد تو آنرا روح دان

تا که کژبین است نفس شوم دان

عقل صورت می‌گذار این دم بتاب

عشق صورتها کند مات و خراب

عقل اندازد ترا اندر فراق

عشق بدهد غیر حق را سه طلاق