عیسی مریم که بودی شاد او
چون زمرگ خویش کردی یاد او
با چنان بسطی که بودی حاصلش
آن چنان بیمی فتادی در دلش
کز عرق آغشته گشتی جای او
وان عرق خون بود سر تا پای او
< الحكایة و التمثیل...
الحكایة و التمثیل... >