Logo




 

غزل ۲۰

به جز ریش بلا مرهم مباد ریسه ریشان را

عداوت با دل من باد زهر آلود نیشان را

به من بیگانگان را کی دل هم صحبتی ماند

که با من صحبت غم می کند بیگانه خویشان را

دمی صد چشمه هایی ۰۰۰ از دلم سر آمد و شادم

که محکم نیست ایمان محبت صبر کیشان را

نه با من با یکی از اهل دل دوستی می کن

ولی در کار هست آخر سر زلف پریشان را

عذاب دوزخ آشامان به آتش خون کند ایزد

مگر در سینه ی آسودگان اندازد ایشان را

برو عرفی به کوی بی غمان پژمرده ی مرهم

که این جا با نمک همه نیست الفت سینه ریشان را

< غزل ۲۱

        

غزل ۱۹ >