Logo




 

غزل ۳۲

از بس که در معارضه دیدم مثال ها

عاجز شدم ز کشمش احتمال ها

با آن که هیچ مطلب ممکن روا نشد

دل خوش نمی کنیم مگر از محال ها

آن جاست برگ عیش که هز سو فشانده اند

پروانه های سوخته پرها و بال ها

مشغول درد خویش چو مستان عشق باش

همدرد همنشین عنانی ست حال ها

در ملک عشق هر که شفا یابد از مرض

رسوای خلق گردد و گویند سال ها

صد ره گشود دیده و بشناخت چشم عقل

با آن که آشنا شده بود از مثال ها

گه گه فتد ز طاق دل دوستان ولی

خورشید را زیان نرسد از زوال ها

عرفی دگر به انجمن بی غمان نشست

گز جام جم شراب کند در سفال ها

< غزل ۳۳

        

غزل ۳۱ >