غزلی گفته ام آن باعث گفتار کجاست
نوگلی چیده ام آن گوشه ی دستار کحاست
یک سبو می به در صومعه آرم که دگر
می فروشان بستانند که بازار کجاست
خرمن آن ده دنیا به جوی گو بفروش
آن که داند که سر کوچه ی خمار کجاست
گام اول به سرت بر نهم اندر طلبش
گر بدانم که گشاینده ی اسرار کجاست
عرفی از پرده برون شو که جهان گلزار ست
این تماشا به سراپرده ی پندار کجاست