Logo




 

غزل ۴۲

صد فوج عشوه از نظر من گذشته است

تا شهسوار عشوه گر من گذشته است

چون نگذرد به جور که از راه تجربه

بر ناله های بی اثر من گذشت است

بیچاره عافیت که ز وی تا بریده ام

عمرش به جستن خبر من گذشت است

شادی به دستگیری من آمد، مرا نیافت

صد تیره آب غم ز سر من گذشت است

هر جا که بگذرم به طلب نقش پای غم

کان فتنه خوی بر اثر من گذشت است

عرفی ببزم قدس بر آن نظم گوهرش

کانجا حکایت از نظر من گذشت است

< غزل ۴۳

        

غزل ۴۱ >