منم که طاعت بت لازم سرشت من است
اگر به کعبه عبادت کنم کنشت من است
اگر چه حسن عمل نیست اجر آن هم نیست
که چشم اهل مروت به زشت من است
روم به دوزخ و شکر بهشت می گویم
که این به نزد مکافات من بهشت من است
کنار کشت و لب جو به غم زبان دارد
میان دایره ی غم کنار کشت من است
بگیر آیینه عرفی ببین سر انجامم
که هر چه صورت حال تو سرنوشت من است
< غزل ۸۷
غزل ۸۵ >