Logo



 

غزل ۱۶۷

نرنجم گر به بالینم مسیحا دیر می آید

که می داند بر بیمار از جان سیر می آید

هوس هم جوش عشق آمد، وه چه ظلم است این

که روباه مزور همعنان شیر می آیذ

شهنشاهی به ملک دلبری در ترکتاز آمد

... ز نور حسنش مهر و مه زیر می آید

نمکسایی کن ای عشق از برای زخم بیدردان

که زخم با نمک سود از دیم شمشیر می آید

منم آن مست ای عرفی، کز لب شیون تراز من

ترنم زود می رنجد، تبسم دیر می آید

< غزل ۱۶۸

        

غزل ۱۶۶ >