Logo



 

غزل ۱۷۱

مرا دردی است که از داروی راحت بیش می گردد

فلک بیهوده بر گرد دکان خویش می گردد

ببین کز نشتر مژگان او بختم چه پیش آرد

که موی بستر سنجاب نیش می گردد

به نوعی دیده ام از گریه ی بسیار نازک شد

که گر بر لاله و ریحان گشایم ریش می کردد

دل گم گشته ای کو تا دگر در سینه باز آید

که چون صف های مورم درد و غم در پیش می گردد

فلک چندان تُنُک مایه است تا این گرم بازاری

که یک جو عافیت گر بخشدم دل ریش می گردد

ندانم عرفی این غم دوستی را از کجا دارد

که در دنباله ی غم های بیش از پیش می گردد

< غزل ۱۷۲

        

غزل ۱۷۰ >