Logo








 

غزل ۲۴۸

مقیم کعبه که عیب شرابخانه کند

به این بهانه حدیث می مغانه کند

دلم چکونه نتازد به صیدگاه کسی

که شوق ناوک او کار تازیانه کند

ستم فروش درآ، در زمانه، باک مدار

که خوش معاملگی بیشتر زمانه کند

شکوه عشق نگه کن ، که موی مجنون را

فلک به شعشعهٔ آفتاب شانه کند

کسی که خاک درت را کند چو سرمه به چشم

ببین چه بی ادبی ها به آستانه کند

جحیم با همه اسباب سوختن ، عرفی

ز برق شمع تو دریوزهٔ زبانه کند

< غزل ۲۴۹

        

غزل ۲۴۷ >