Logo



 

غزل ۲۷۲

هر کس که در بهار به صحرا برون رود

عیش آن گهی کند که به ذوق جنون رود

عارف به خار و گل چو ببیند به روی دوست

روزی دری گشاید و بیخود درون رود

حربا مجوی، بر اثر عشق رو، که گل

رویش به مطلب است، ولی واژگون رود

سرچشمهٔ تراوش دشنام همت است

هر ماجراکه بر سر دنیای دون رود

دریافتم ز بوی تو عرفی، که بهر گام

صد ره دمی به خانهٔ عرفی زبون رود

< غزل ۲۷۳

        

غزل ۲۷۱ >