Logo



 

غزل ۲۷۴

گر خدا یار دلنواز نداد

به نوازش مرا نیاز نداد

آن که خوی پلنگ داد مرا

دل و طبع زمانه ساز نداد

دردم افزود روز کوته وصل

که سزای شب دراز نداد

چون به خود دوست داری ام که فلک

یک نشیب مرا فراز نداد

سیم قلب حیات از خِسّت

چرخ دانم گرفت و باز نداد

تا به نازم کُشد در آخر کار

اولم چون به چشم باز نداد

بس که عرفی به زرق شهرت داشت

قلب او را کسی گداز نداد

< غزل ۲۷۵

        

غزل ۲۷۳ >