Logo



 

غزل ۳۰۶

باز شاهین امیدم اوج پروازی کند

لیک شوقم در هوای وصل شهبازی کند

تا نشانی هست در راه، از سم گلگون فیض

بانگ بر شبدیز جان زن که سبکبازی کند

با هوسناکان نفاق آمیز دارم صحبتی

عندلیب قدس با زاغان هم آوازی کند

دین اگر این است که این جمع پرشان را بود

برهمن بر اهل دل شاید که طنازی کند

راز عشق از این تراوش می کند، از من مرنج

گر بود روح الامین محرم، که غمازی کند

صحبت بیگانه بندد، دست شوخی های عشق

عشق را در پرده بر، تا با دلت بازی کند

فوج شادی را به خون افکنده است، دیگر دل کجاست

کآفرین بر دست و تیغ عرفی غازی کند

< غزل ۳۰۷

        

غزل ۳۰۵ >