Logo



 

غزل ۳۴۱

بیا ای بخت سرگردان نشینید

به زیر سایهٔ سرو و گل و بید

که در باغی فروچیدیم محفل

که در وی عندلیبی کرد ناهید

کدامین باغ؟ باغ وصل دلدار

که آبش می رود در جام جمشید

زهی باغی که برگ لالهٔ او

زند سیلی به حسن ماه و خورشید

از آن دم کآستین زد بر دماغم

نسیم این بهشت عیش جاوید

دل و جان هر دم از هم می ربایند

قبول منت و تاثیر امید

< غزل ۳۴۲

        

غزل ۳۴۰ >