Logo








 

غزل شماره ۹۴

در ین بوستانم نه هائی نه هوئی

درین گلستانم نه رنگی نه بوئی

چه کردم چه گفتم چه دیدی که هرگز

نیائی نپرسی نخواهی نجوئی

خمارم کجا بشکند جام و باده

بهر حال اگر خم نباشد سبوئی

دویدیم چون آب بر روی عالم

ندیدیم در هیچ آب رو‌ئی

نکردیم هرگز کسی را سلامی

رسیدیم هر جا، کشیدیم هوئی

چه شوری است در سر رضی را ندانم

که پیوسته دارد به خود گفتگوئی

        

غزل شماره ۹۳ >