چون در کف روزگار گشتیم زبون
چون ساغر عشق و آرزو گشت نگون
جاسوس خرد دگر چه جوید از ما
گوید کزین شهر کشد رخت برون
< رباعی شمارهٔ ۴۹
رباعی شمارهٔ ۴۷ >