Logo




 

غزل شمارهٔ ۱۹

ای شهسوار حسن سرافراز کن مرا

ای من سگت، به سوی خود آواز کن مرا

تا با تو راز گویم و فارق شوم دمی

بهر خدا، که هم‌دم و همراز کن مرا

لطف تو معجزیست، که بر مرده جان دهد

لطفی کن و زنده ز اعجاز کن مرا

چون کاکل تو چند توان گشت بر سرت؟

تیغی بگیر و از سر خود باز کن مرا

ساقی، هلاکم از هوس پای‌بوس تو

در پای خویش مست سر انداز کن مرا

نازی بکن، که بی‌خبر افتم به خاک و خون

یهنی که: نیم‌کشتهٔ آن ناز کن مرا

جانا، به غمزه سوی هلالی نظر فکن

وز جان هلاک غمزهٔ غماز کن مرا